آیا بکارگیری سمیل ها و نشانههای جنبش ضد استبداد و یا چپ توسط برخی نیروها در درون رژیم اسلامی عاملی است نگران کننده که میتواند به سرقت این سمبلها و محو منشا و رابطه تاریخی آن گردد و یا اینکه نیروی چپ و ضد استبداد درایران از نظر فرهنگی و نفوذ در افشار آگاه جامعه نیرومند بوده و نشانههای این جریان در شرایط کنونی جامعه ایران پاک شدنی نیست و بکار گیری آن توسط دیگران به گسترش بیشتر آن منجر شده و نگرانی بی مورد است.
چند هفته پیش فیلمی از طرف کمیسیون انتخاباتی آقای موسوی یا هواداران ایشان منتشر گردید که در آن از آهنگ آفتابکاران برای تبلیغ استفاده شده بود. در چند هفته اخیر تعداد زیادی مقاله در وبلاگهای مختلف در اعتراض به این اقدام منتشر گردید. دراین نوشتهها استفاده از سمبل یک جریان سیاسی مخالف برای تبلیغات انتخاباتی مورد نقد قرار گرفته بود.
"آفتابکاران" و "رود" دو آهنگی بودند که در سالهای اول انقلاب بعنوان ترانه سرودهای اصلی فداییان شناخته شد و در همه مراسم خوانده شده و همه وابستگان به این جریان با آنها آشنا بودند. آقای موسوی در سالهایی که فداییان بعنوان جریان ضد رژیم اسلامی سرکوب شدند نخست وزیر و در جناح مقابل فداییان قرار داشت و استفاده سیاسی از سمبل یک جریان مخالف در تبلیغات انتخاباتی بدون هیچ توضیحی بدرستی مورد انتقاد بسیاری از وابستگان به جریان فدایی قرار گرفت
در این نوشته من قصد ندارم که به مباحث سیاسی مطرح شده در این رابطه بپردازم ولی آنچه در چند روز اخیر ذهن مرا مشغول کرد، بحثی وسیعتر بود که این اقدام بهانهای شد تا به آن بپردازم. در برخی نوشتهها از برخورد مثبت برخی ارگانهای حکومتی با این یا آن سمبل نیروهای مخالف مثل آهنگ بهاران خجسته باد و یا سرود ای ایران انتقاد شده وبه نیروها هشدار داده میشد که در برابر این اقدامات که مضمونش مصادره سمبلهای جنبش چپ یا انقلابی است هشیار باشند. آیا این هشدارها بجاست و خطر مصادره نشانههای نیروی چپ و دمکرات توسط مخالفین آنان واقعی است وباید نسبت به آن هشیار بود؟
رژیم شاه در برابر سمبلهای اپوزیسیون بالاخص نیروهای چپ سختگیر و غیرمنعطف بود. کم اتفاق نمیافتاد که در زندانها بخاطر خواندن آهنگ مرا ببوس، خواننده تنبیه شده و مجبور به تحمل ضربات شلاق میشد. چاپ شعر آرش در کتابهای درسی از موارد استثنایی و محصول شرایطی معین بود.
این سیاست در مقابله با نیروهای اپوزیسیون ناموفق بود. این سمبلها در شکل غیررسمی و یا مخفی به حیات خود ادامه دادند. مقابله با این نشانهها در شرایط بیگانگی جامعه با حکومتگران و غلبه اشکال رادیکال مبارزاتی، به آنان حقانیت بیشتری بخشید و هر سمبلی که با عناد بیشتری مواجه شد، برد بیشتری یافت.
رژیم اسلامی از سالهای اول دهه 70 روش دیگری پیش گرفت. آنها برخلاف سالهای اول دهه 60 کوشیدند از مقابله رودررو با سمبلها و بسیاری از نوشتهها خودداری کنند و روشهای پیچیدهتری پیش گیرند. تعداد کتابهای سیاسی ممنوع در دوران رژیم شاه قابل قیاس با امروز ایران نیست. عناد با چهارشنبه سوری و سیزده بدر متوقف شد. سرود ای ایران ای مرز پرگهر با اجرایی بسیار خوب بارها از تلویزیون پخش شد و حتی چندی قبل در یکی از سریالهای تلویزیونی (گلهای گرمسیری) مشاهده کردم که آهنگ "یار دبستانی " که به یکی از سمبلهای جنبش مدنی ایران بدل شده، در چارچوبی که هیچ ربطی به این جنبش نداشت، پخش شد. من در این نوشته قصد مقایسه و بررسی این دو شیوه کار و دلایل و نتایج سیاسی آنراندارم. هدف این نوشته بررسی یک سوال است. آیا استفاده از سمبلهای چپ و اپوزیسیون مثلا توسط رادیو تلویزیون ایران به مصادره این سمبلها میانجامد و باید نسبت به آن هشیار بود یا بالعکس به گسترش آن کمک میکند. در چه شرایطی اولی و در چه شرایطی دومی رخ خواهد داد.
چند روزی این مباحث ذهن مرا اشغال کرده بود. سعی کردم مواردی را بخاطر بیاورم که یک نیرو قادر گردیده است نشانههای جریان دیگری را بکار گیرد و در طول زمان این سمبلها را از آن خود کند، آنچنانکه منشا اصلی آن در ذهن مردم بفراموشی سپرده شود
آقای اشکوری چند سال پیش در سخنرانیشان در برلین در توضیح آنکه چه احکامی اسلامی و واجبالاجراست و چه موارد ی به زمان و مکان بازمیگردد، طرح نمود که چادر مشکی لباس زینتی زنان درباری ساسانی بوده و ایرانیان این پوشش را برای حجاب برگزیدند. اگر سخن ایشان در منشا تاریخی چادر مشکی صحیح باشد، در آنصورت شیعیان در ایران این پوشش را از ساسانیان اقتباس کرده و آنرا بکار گرفتند. ولی امروز این پوشش یکی از نشانههای شیعیان ایران است و منشا تاریخی آن بکلی بفراموشی سپرده شده.
چندی پیش داستانی خواندم با نام مه روی جزیره آویلون. مرد دانای این داستان، جام مقدس الهههای جزیره آویلون را میدزدد و به کلیسای در حال رشد مسیحی تقدیم میکند. استدلال او اینست که آیین منعطف آویلون در برابر دین انحصارطلب و مردسالار مسیحیت قدرت رقابت ندارد و آشنایی الهههای آویلون با علم سحر به بقای آیین آنان منجر نخواهد شد. آیین آویلون نابود خواهد شد و تنها راه نجات سمبلهای آن، ادامه حیات آنها در دنیای خارج از جزیره آویلون است. او معتقد است جام سحرآمیز آویلونها تنها بعنوان جامی که کشیش ها در تعمید مومنان مسیحی در کلیسا بکار خواهند گرفت به حیاتش ادامه خواهد داد ولی دزدیدن شمشیر مقدس آرتور و بازگرداندن آن به جزیره، این شمشیر را از صحنه تاریخ محو خواهد کرد. او جام را میدزدد و به کلیسا تقدیم میکند. الهههای آویلون او را بمرگ محکوم میکنند. الهه جوان آویلونها او را فریب داده، سحر کرده وبه جزیره بازمیگرداند تا به جرم خیانت به مرگی فجیع محکوم شود.
در این دو مثال یکی یک مثال تاریخی و دیگری مثالی افسانهای، جریان پیروز سمیل های یک جریان در حال افول و شکست خورده را بکار گرفته، از آن خود میکند تا جایی که منشا تاریخی آن در نظر مردم بفراموشی سپرده شده و تنها در ذهن مورخان و در کتابها میتوان آنرا یافت
ولی همواره بکارگیری سمیلها توسط نیروی حاکم و یا سیاسی غالب به فراموشی منشا تاریخی آن منجر نمیشود و حتی بالعکس بجای آنکه نشانه روند زوال جریانی که از نظر سیاسی غالب نیست، باشد نوعی پذیرش نفود فرهنگی آن در سطح جامعه، نوعی هم پیوندی عاطفی با آن در درون جریان غالب، نوعی پذیرش هژمونی و یا حداقل تلاش برای رودررو نشدن با آن است. در این رابطه چند مثال ذکر میکنم
آهنگ بلاچاو پس از جنگ که توسط چپ ها و در بزرگداشت پارتیزان های ضد فاشیست سروده شد. این آهنگ توسط تمامی گرایشهای سیاسی این کشور پذیرفته و تبدیل به یک سرود ملی شد. پذیرش و در برخی موارد بهرهگیری سیاسی دیگران از این سرود، تنها به گسترش آن یاری داد و رابطه آن با جریان چپ در ایتالیا باقی ماند. همین موقعیت را میتوان در رابطه با برخی آهنگ های بابدیلون و جونبائز ) We shall over come, Blowing in the wind
مشاهده کرد. این آهنگ ها حتی در مواردی توسط شرکتهای بزرگ و جهت تبلیغ کالاهایشان بکار گرفته شده ولی استفاده از این آهنگها توسط دیگران منجر به فراموش شدن رابطه این آهنگ ها با جنبش جوانان دهه های 60 و هفتاد نگردید
در کشور ما سرود ای ایران امروز توسط طیف وسیعی از گرایش های سیاسی پذیرفته شده و در مراسم سیاسی پخش میشود. این سرود به جنبش چپ تعلق ندارد. شعر این سرود مثلا "ای خاکت سرچشمه هنر"با اعتقادات نیروهای چپ فاصله دارد. از نظر چپ ها میهن پرستی با فرهنگ و تاریخ و مردم یک کشور رابطه دارد و نه با خاک. ولی امروز بخش بزرگی از چپ ها این سرود را بعنوان یک سرود ملی پذیرفتهاند. طرفداران پادشاهی این سرود را علیه خود میدانستند. کم نبودند زندانیانی که به خاطر خواندن این سرود شلاق خوردهاند. ولی امروز آنان این سرود را پذیرفتهاند. پذیرش سرود ای ایران توسط مشروطه خواهان و چپها بدون آنکه به بفراموش شدن رابطه این سرود با هواداران جبهه ملی گردد و به گستردگی آن کمک نموده.
آیا بکارگیری سمیل ها و نشانههای جنبش ضد استبداد و یا چپ توسط برخی نیروها در درون رژیم اسلامی عاملی است نگران کننده که میتواند به سرقت این سمبلها و محو منشا و رابطه تاریخی آن گردد و یا اینکه نیروی چپ و ضد استبداد درایران اگرچه از نظر سیاسی در موضع غیرغالب ولی این نیرو از نظر فرهنگی و نفوذ در افشار آگاه جامعه نیرومند بوده و نشانههای این جریان در شرایط کنونی جامعه ایران پاک شدنی نیست و بکار گیری آن توسط دیگران به گسترش بیشتر آن منجر شده و نگرانی بی مورد است.
۷.۳.۸۸
آفتابکاران
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
مهدی عزیز، تمام قضیه را از زاویه ای کاملاً اشتباهی مورد ارزیابی قرار دادی. یک سرود، یک ترانه، یک نوشته، یک ایده، یک کتاب و یا هر چیز دیگری که ساخته و محصول ذهن و اندیشه انسان است، میتواند در هرجائی و توسط هر شخصی مورد استفاده قرار گیرد. اما اگر کسی آنرا برای فروش و یا برای نمایاندن چهره ای دیگرگونه از خود و بعبارتی برای فریب و نمایشی مقطعی مورد استفاده قرار دهد، در اینجا موضوع، اصلاً استفاده از آن سمبل نیست؛ موضوع فریبکاری آن فرد یا گروه هست.
سرود آفتابکاران، سرودی بود که بنحوی از انحاء در ستایش جنبش چریکی و بطور مشخص بخش غیر مذهبی آن و فدائیان مورد استفاده قرار میگرفت. این سرود بهرحال نمیتواند سرود جنبش سکولار قلمداد شود. با اینهمه کسانی که این سرود یا سرودهای دیگر را برای فعالیت های انتخاباتی خود بر می گزینند و حتی کمترین توضیحی در این زمینه نمیدهند در واقع نه تنها بی پرنسیبی و غیراخلاقی بودن خود را به نمایش می گذارند، بلکه با اینکار قصد دارند چهره ای از خود را به نمایش بگذارند که خود را به نحوی از انحاء متعلق به خلقیات دوران انقلابی و انقلابیون بنمایانند و این، یعنی فریب دادن مردم و دقیقاً بدلیل نقض حقوق مربوط به شاعر، خواننده و آهنگ ساز مورد نظر این سرود، ایشان که قرار است مدعی مدیریت بالاترین مقام اجرائی و قانونی جامعه باشند، خود با نقض آشکار حق دیگران به صحنه می آیند.
چنین اموری، یعنی تصویری وارونه از خود نمایاندن، تاریخی دروغین سرهم کردن و حتی سوابق جنبش های سیاسی و اجتماعی در طی سده ها را به نام خود کردن، امری بوده که برای چنین افرادی هیچگونه محدودیت اخلاقی ندارد و بر کسی که در کنار دفاع از حقوق اجتماعی و مبارزه برای برقراری مدنیت و قانونیت در جامعه اخلاقیات ناظر بر این امور را مورد توجه قرار میدهد، دقیقاً در اینجا میباید به میدان آمده و این کار را محکوم نماید. این قضیه امری نیست که مثلاً یکی بخواهد برای تبلیغ کله پاچه، سخنرانی خمینی را بگذارد!
آنها جدای از همه اداهای مظلوم نمایانه ای که در این دوره و برای فریب جامعه بکار میگیرند، تلاش میکنند - حتی در این تلاش هم آنقدر شجاعت و جربزه ندارند که صراحتاً از این سرودها و از علاقه خود و از پیام آن دفاع کنند و اجرایی مصیبت زده و دفرمه از آن را به گوش جامعه ای میرسانند که شاید بیش از 50 درصد آن با تاریخ حتی سی ساله اخیر نیز ناآشناست - خود را بیرون از دائره مرتبط به این سرود قرار دهند و همانند همان بی مسئولیتی که در قبال سکوت بیست ساله گذشته، حتی نه به این دلیل که هیچ نقش مدیریتی در جامعه نداشته، میخواهند با سکوت قضیه را بگذرانند و دیگران را به توجیه و توضیح درباره عمل غیراخلاقی خود به میدان بیاندازند.
ایستادن در برابر این فریبکاری چیزی نیست که تنها در پافشاری برای حق ویزه فلان و بهمان گروه از یک سرود بخواهد محدود بماند.
برای غلبه قانونیت بر مناسبات اجتماعی، نمیتوان ابتدا به اموری توجه نشان داد که به زعم ما امور کلان تلقی میگردند و بعد بخواهیم جریان روزمره را نسبت به آن ارزیابی کنیم. اگرچه همه چنین امور محدودی خود نشانه هایی هستند از نهایت رذالت آنانی که مثلاً قرار است برای دامن زدن به تنور مضحکه ی سیاسی پیش روی خود، با وقاحت تمام همه پرنسیب ها را نادیده بیانگارند.
ممنون آقای فتاپور. اولین بار که این سرود در همایش برج میلاد پخش شد من خیلی خوشحال شدم و همخوانی کردم. خوشحالی من از این بود که نیروهای مذهبی و درون حکومتی که امروز خواهان بسط دموکراسی هستن رسما پذیرفتن که جنبش چپ یکی از فداکارترین و موثرترین جریانات دموکراسی خواه صد سال اخیر بوده و اگر از ستار خان و باقر خان و مصدق در تاریخ مبارزاتی مردم ایران یاد میشه باید از جانفشانی هزاران مبارز چپ غیرمذهبی هم یاد بشه.
به عقیده من همین بهتر که اینها آن آثار هنری را دوباره بکار بگیرند. هر چند که نمیخواهند عملا اهداف اصلی آنرا دوباره مطرح میکنند. در دوران اختناق این هم اجازه میدهد به مطرح کردن مخالفت و توضیح که این سرود از کجا آماده و بنیان گذاران آن چه بر سرشان آمد. برای دیدن کارهای هنری در مبارزه با اختناق این دو تا سرود را ببینید.
در اولی که یک سرود فاشیستی هست همه بلند میشوند بجز یک پیرمرد که بهتر از این میداند که با فاشیستها همکاری کند. دومی سرود ملی فرانسه هست در مقابل نازی ها.
خسرو
.
http://www.youtube.com/watch?v=ZMVql9RLP34
http://www.youtube.com/watch?v=_iYbEPZVVIA&feature=related
با سلام خدمت مهدی عزیز.
داشتم کلمات و مثال ها را سبک سنگین میکردم ، چون راستش ، بنظرم آمد ، مطلب آن انسجام فکری ترا نداشت ُ، شاید کلا من خسته ام و خوب تمرکز ندارم. اما وقتی به اواخر مطلب رسیدم دیگه کفری شدم زیر از تو انتظار نداشتم این طور بنویسی : «....ولی امروز آنان این سرود را پذیرفتهاند. پذیرش سرود ای ایران توسط مشروطه خواهان و چپها بدون آنکه به بفراموش شدن رابطه این سرود با هواداران جبهه ملی گردد ..»
- منظور شما از مشروطه خواهان کیست ؟
- اگر منطور شما «حزب مشروطه خواهان ایران » که خواهان بازگشت استقرار «پادشاهی مشروطه» و رضا پهلوی هستند و نه «مشروطه ی سلطنتی » هستند واقعا متعجبم که چگونه این ها براحتی «مشروطه خواه » میشوند ؟
- آیا امروز چپها و جبهه ملی مشروطه خواه نیستند. «حزب مشروطه خواهان » به لاتین مینویسند کنستیتونیست/ کنستیشونیست
همانطور که در آلمان و فرانسه وامریکا تمام احزاب به کنستیتونیسم کشور خود وفاوادار هستند . به نظر چپ ها و ملی ها بعداز انقلاب نتوانستند در برابر طرفند داریوش همایون که رفت تو جلد «مشروطه خواهی » برخورد درست نمایند و قافبه را به آنها باخته اند.
ما اگر در اتحاد جمهوری خواهان برای تحقق انتخابات آزاد در ایران فعالیت می کنیم بمعنی اینست که میخواهیم با قانون اساسی ( کنستیتوسیون= قانون اساسی = مشروطه) مدرن و منسجم مانند آلمان وفرانسه راه استقرار جامعه ی مدنی را فراهم کنیم . پس مشروطه خواه هستیم و لی نه رویالیست !
«حزب مشروطه خواهان» چنین القا می کند که فقط آنها طرفدار کنستینوسیون = مشروطه هستند در حالیکه چنین نیست.
بابک مهرانی
اول :من به این حرف هایی که زده شد کاری ندارم اما ما باید یاد بگیریم و اینو بفهمیم که هر اثر هنری دارای شناسنامه ست یعنی هویت داره یه فردی آهنگ رو ساخته یه فردی شعرش گفته و عده ای اجراش کردند و اینها صاحبان اصلی یک اثر هنرین وبرای هر نوع استفاده از این اهنگ ها باید اول اجازه ی صاحبان اثر در زمانی که ما میدونیم که هنوز ممکنه در قید حیات باشن ضروری و انسانی به نظر می رسه .دوم به قول یک دوست که می گه :"ازخواندن سرود در حضور دشمنم می ترسم تا مبادا بعد از کشتنم آنرا برایم بخوانند،به نظر شما یک سرود اصلن خوانده نشه بهتر این نیست که توسط دشمن خوانده بشه یا روی یک سری تبلیغات کالا گذاشته بشه؟
فراموش نکنیم که ممکنه ما به دلایل سخت کنونی و برای تنفس مجبور بشیم به برخی افراد رای بدیم اما اینها مطمئنن دوستان ما نیستند تاریخ رو فراموش نکنیم.
من آرزو دارم تبدیل به سرود ملی بشن نه نابود، والبته واضحه که کار اینها هیچ ربطی به آهنگ بلاچاو نداره .
سخن بر این نیست که یک سرود مرزهای تنگ گذشته را در هم شکسته و فراگیر شده باشد. با این مورد من دشواری ندارم. شما در این بازی با کسانی روبرو نیستید که بر چیزی اعتقاد داشته بوده باشند و اکنون رشد کرده و به نکته جدید رسیده باشند که اکنون این سرود را سرود خود کنند. شما با گروهی بی پرنسیپ و حقه باز روبرو هستید که برای رسیدن به اهداف خود (هر چه می خواهد باشد) هر کاری می کنند. اگر فردا تشخیص دهند که به نفعشان است، سرود انترناسیونال را از آن خود می سازند و پس فردا سرودهای عاشوذایی را. نه به این اعتقاد دارند و نه به آن.
چرا می آییم و کاسه داغتر از آش می شویم و برای موسوی بیش از توانی که خودش به آن معترف است، ظرفیت قایل می شویم؟ این که او بیست سال سکوت و نقشی مبهم و پر از "کی بود کی بود، من نبودم" در سالهای 60 را مسکوت می گذارد، آیا از روی سادگی یا نادانی است؟ به هیچ رو! از روی حقه بازی است.
من برای این که این سرود همه گیر باشد حتی اگر از سوی حکومتیان، ارزشی قایل نیستم. چیزی که سروته آن را بزنند، دیگر آنی نیست که بوده است.
چنان در منجلاب احمدی نژادی فرو رفته ایم که اکنون مجبوریم بین ریاکارها و حقه بازهایی چون موسوی، کروبی و چون اینهاانتخاب کنیم و با تلسکوب به دنبال ویژگی مثبت آنها بگردیم.
ارسال یک نظر