/* expanded templates begin */ */ expanded template ends */

۱.۱۱.۸۵

خاک سرخ


در چند روز تعطيلات آخر سال بديدار يکی از آشنايانم که خوزستانی است رفته بودم. او تازه از ايران آمده بود و فيلم مجموعه تلويزيونی خاک سرخ را با خود آورده بود. اين فيلم آنقدر برای من جذاب بود که در عرض چند روز ما خانوادگی تمام 15 ساعت اين سريال را تماشا کرديم.
کارگردان فيلم حاتمی کياست و داستان سريال در متن چند روز سقوط خرمشهر جريان دارد. موضوع داستان برای من چندان مهم نبود ولی وقايع مربوط به آن چند روز بخصوص آنکه بنا بگفته دوستم که آن چند روز در اهواز بوده و در جريان دقيق همه وقايع قرار داشته، کاملا مستند تنظيم شده و از نظر تاريخی تمام صحنه ها که از انفجار قطار در دوکوهه آغاز ميشود و بمباران جاده ها و حتی مسيرهايی که تانگ ها برای ورود به خرمشهر از آنها گذشته بودند کاملا دقيق است. هميشه رمان و فيلم خيلی بهتر از مقالات و نوشته ها ابعاد فاجعه را منعکس کند. من هنوز تحت تاثير اين فيلمم که بدليل تماس مستقيم ما با آدمهايی که در اين وقايع صدمه ديدند، برايمان خيلی ملموس است و با آنچه از ساير جنگها ميشنويم تفاوت دارد. و بخصوص امروز که مردم عراق بشکلی ديگر در گير جنگند و چنين خطری برای کشور ما هم منتفی نيست؛ ديدن اين فيلم و گوشه ای از مصائب جنگ برای من ملموس تر و ديدنی تر بود. خانواده هايی که از تمام وسايل زندگیشان يک چمدان با خود برداشته و در جاده منتظر بودند که کسی آنان را ببرد. پیرمردها و پيرزنهایی که حاضر نبودند خانه و کاشانه خود را رها کنند و با وجود همه اخطارهايي که به آنان داده شده بود؛ در خانه هايشان ماندند و باسارت در آمدند
اين فيلم البته نقاط ضعف هم کم نداشت. داستان فيلم دختری است که پدر توده ايش او را هنگام دستگيری گم ميکند و خانواده ای او را بزرگ کرده اند و در روز ازدواج باو گفته ميشود که پدر و مادر او کسان ديگری هستند و برای يافتن پدرش که تمام اين سالها زندان بوده و مادر عربش به خرمشهر ميرود و درست در بحبوحه جنگ آنجاست. داستان فيلم بخصوص در چند قسمت آخر ضعيف تنظيم شده و صحنه هايی که بيشتر مرا بياد هيجان سازی فيلم های هاليوودی ميانداخت در آن گنجانده شده بود و انتهای فيلم مثل خيلی ديگر از فيلم های ايرانی بيشتر مشابه يک تصميم از پيش گرفته شده بود تا روند طبيعی حواث. در اين فيلم از توده ايها تصويری بد داده شده که رهبران آنها بوروکراتهايی هستند که تنها بفکر حزبند و اعضای جوان آنان آرمانخواه هایی ايدآليست. اين تصوير در اين رابطه منصفانه نيست چون از اعضا و حتی مسئولان محلی حزب کم نبودند کسانی که جنگيدند و کشته شدند. بهترين شخصيت فيلم يک چپ غير توده ايست (احتمالا اکثريتی) که البته در خلال چند جمله در ديالوگ ها تنها کسانی که با مباحث آنزمان آشنايند ميفهمند چپ است وگرنه برای عموم بينندگان تنها يک آدم خوب است و احتمالا بهمين دليل نسبت به آن اغماض شده (و شايد هم بخاطر اينکه تصوير طرفدارانه اش تضفعيف شود). ولی همانطور که گفتم مساله اصلی برای من داستان فيلم نبود بلکه تصوير زنده ای از سه روز آغاز جنگ مرا جذب اين فيلم کرد.
آنچه در جوار اين فيلم و در صحبت هايمان مرا بيشتر اذيت کرد ظلمی بود که در اين وقايع نيروهای چپ تحمل کردند. در جريان سقوط خرمشهر خيلی از غيرحکومتی ها منجمله اکثريتی های مقيم اين شهر تا آخرين دقيقه جنگيدند. از نيروهای مردمی مقاوم شهر تنها 13 نفر زنده ماندند که موفق شدند در آخرين دقايق با يک لنج از کارون عبور کنند. يکی از آنها جهان آرا بود که بعدها از رهبران سپاه شد و ميگفتند چهره مثبتی بوده و در سقوط هواپيما همراه فکوری کشته شد و اين شايعه که سقوط اين هواپيما يک تصفيه حساب درونی سپاه بوده، هنوز بخصوص در رابطه با او مطرح است و يکی از آنها جاسم (خاکسار) بود که با مسئوليت عضومشاور کميته مرکزی سازمان اکثريت در سال 65 دستگير و زير شکنجه های رژيم اسلامی قرار گرفت. اين دو تن هردو در کنار هم در مقابل عراقيها تا آخرين لحظه جنگيدند وشايد هر دو آنها بدليل خوش اقبالی و برخی حوادث در آنروز زنده ماندند ولی سرنوشت آنان اين گونه متفاوت بود.
ولی جدا از دهها فدايی و وابسته گان به ديگر جريانهای سياسی غير حکومتی که در جريان جنگ جنگيدند و کشته شدند، دوستمان تعريف ميکرد که شايد دردناکتر ازهمه سرنوشت کسانی است که اسير شدند. او دو تن از اعضا سازمان اکثريت را ديده بود که تمام اين سالها را در زندانهای عراق سپری کرده بودند و هم فشارهای زندانيان و هم زندانبانان را تحمل کرده بودند و بعد از آزادی و بازگشت از آنجا که همه ميدانستند آنان چپی بوده اند بدروغ شايع کرده اند که آنان با رژيم عراق در زندانها همکاری کرده اند و پس از آزادی نه تنها از همه امتيازات ديگران محروم شده اند بلکه حتی در شهر خودشان هم از طرف مردم طرد شده اند. آدمهايی که دوران جوانیشان را در زندان گذرانده اند و نه تحصيلات و نه امکانات مالی وتوان و شايد اراده آنرا دارند که به جاهای ديگر رفته و زندگی نوينی را شروع کنند. اگر در تهران بهر حال چپی های سابق مجامع خود را دارند و بصورتی از هم حمايت ميکنند در شهرهای کوچک چنين افرادی بی پناهند.
در فيلم خاک سرخ ستمی که مردم شهرهای خوزستان در جريان جنگ تحمل کردند بخوبی منعکس شده و در جوار آن ظلمی که چپ های نسل ما تحمل کردند بار ديگر برای من زنده شد

۷ نظر:

ناشناس گفت...

fatapour jasem adam neshode.

ناشناس گفت...

مهدی جان
خیلی مطلب زیبایی نوشتی من که بغض گرفتم سپاس
من تمام اون روزا را یادمه و کامل ما لمس کردیم همان طور که گفتی واقعا بچه های اکثریت همه مونده بودند و معتقد بودند که باید دفاع کرد من یادمه خواهرم که در اهواز کارمند شرکت نفت بود مونده بود و من هم پیش او بودم و هیچکس د رشهر نبود فقط جیپ و ریو ارتش را می دیدیم و حتی مغازه ای هم باز نبود و مااز رادیو می شنیدیم که مثلا فلان نانوایی در فلان محله باز است. واقعا معنی شهر ارواح را من اون موقع فهمیدم خیلی شهر خالی و ساکت بود. من خیلی از بچه هایی رااون موقع در شهر می دیدم. در باغچه خونه خواهرم یک سنگری درست کرده بودیم و مرتب آژیر که می زد توی سنگر می رفتیم. بمب ها و موشک ها را هیچوقت فراموش نمی کنم دوران خیلی سیاه و بدی بودهیچوق یادم نمی ره
مهدی جان خیلی دلم میخواد که بتونم این سریال را ببینم میتونی بهم بگی که آیا میشه به من هم قرض بدید ببینم یا نه؟
سپاس
اختر

hamid گفت...

Dooste Aziz,

Mamnoon az nokate tarkhee o mohemmie keh goftid. Man ham vaghti in film ro didam sakht tahte tasir gharar gereftam amma motvajeh nashodam keh aan delavare daneshjo cheh no tafakore 30 ya 30 dasht.
Khub midanieed keh agar aghaie hatami kia be vozoh in raa roshan kardeh bood man o sham alaan in film raa nadideh boodim.
Entezar e ensaafe o edalat az in hokomat dashtan sakht gharib ast keh ghesieh in haa, dastaan shishe o sang ast.
man az in raahe door be ravane paake aan hameh delavar o janbaaz keh az shahr defa kardand o ba'ad dar azadiash sherkat dastand dorood miferestamo dobareh motshakeram az shoma keh khatereie aan shiran sharzeh raa" zendeh kardid.

Hamid

ناشناس گفت...

MERSI MEHDI JAN, DAR ZEMN DAR TAYEEDE NEVESHTEYE SHOMA,,YEKI AZ MASOOLANE BALAYE HEZBE TUDEYE IRAN KE DAR ZEMNE DEFAE AZ KHORAMSHAHR KOSHTEH SHOD, ASGARE DANESH, BOOD.

KEYVAN

ناشناس گفت...

سلام
خوشحالم كه وبلگ ترا پيدا كردم
خواندمت از داخل ايران مي نويسم لينكت را در وبلاگم گذاشتم اينجا ما در كنار روزمرگي هايمان و فكر به خاطره هاي آن سالها با سعي و تلاش مي كوشيم انسان بمانيم و بچه هايمان را انسان بار آوريم زخم هاي زندان و اعدام و شكنجه را بر تن و جان و دل و روح داريم
به اميد پيروزي
زنده باد سوسياليسم
http://astireh.blogspot.com/

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
mojtaba mostafavi گفت...

سلام ، رهبر عزیز حضرت آیت الله خامنه‌ای فرمودند آزادی سخن و تظاهرات برای مصر ییها و تونسیها و همچنین مردم لیبی حلال است ، فقط می‌خواهم بپرسم آیا این آزادی فقط برای سنی هاست یا برای شیعیان هم هست ؟ چیزی که خیلی واضح است اینکه کشتن مسلمآنانی‌ که فقط آزادی حقیقی میخواهند دوباره مد شده ، چه در خارج و چه در مملکت خودمآن.