چند هفته پيش مقاله ای در سايت گويا ديدم از فردی بنام محمد رضا شيرمحمدی . من قبلا دو مقاله از او راجع به ديدگاه اسلام در قبال خود ارضايی و همجنس بازی ديده بودم که او در مقام يک فرد مطلع و معتقد به اسلام به نظر ميامد با ديدگاهی باز تلاش کرده بود که ثابت نمايد اسلام با پديده خود ارضايی مخالفتی ندارد. عنوان مقاله اخير او تلفيق دانش جنسی مدرن با سنت و شتر سواری دولا دولا بود. در اين مقاله او با ديدگاهی سنتی رابطه جنسی در اسلام را توضيح داده و قوانين اصلاحی که در سالهای اخير تصويب شده و تلاشهای فمينيست های ايرانی را مورد نقد قرار داده بود. او نوشته بود که ديدگاه اسلام از رابطه زن و مرد عقد يک قرارداد است. مرد نياز به رابطه جنسی دارد و زن عرضه کننده آن و تمامی قوانين اسلامی در اين زمينه براساس اين نياز و اين امکان تنظيم گرديده است و اين ديدگاه از اساس با آنچه در غرب وجود دارد متفاوت است. آنچه در سالهای اخير در ايران تصويب گرديده از قبيل ممانعت يا دشوار کردن چند همسری، حق حضانت و ... همه از فلسفه غربی ناشی شده و بکارگيری آن در کشور ايران قوانينی التقاطيست که نه حلال مسايل بلکه بحران زاست. بايد به قوانين و فلسفه اسلامی در رابطه با مسايل جنسی بازگشت و با آمورش صحيح روابط جنسی مشکلات جامعه را در اين عرصه حل کرد. قوانين اسلامی خود پاسخ گوست و بايد از التقاطی کردن آن پرهيز کرد.
من چنين ايده هايی را از روحانيون سنتی شنيده بودم ولی بيان صريح و بسيار روشن آن از زبان يک دکتر متخصص در مسايل جنسی و آگاه به مسايل اجتماعی برايم غيرمنتظره و حيرت آوربود و بخصوص تضادی که، در تفکر او و يا بعبارت ديگر در ديدگاه سنتی مذهبی آنجا که رابط جنسی به مرد بازميگردد با جايی که اين رابطه بزن مربوط است، وجود دارد.
چند روزی منتظر بودم که دوستانی نوشته هايی تند در پاسخ به او بنويسند ولی با کمال تعجب پاسخی نديدم. شايد مقاله او زياد خوانده نشده بود. حتی بمريم سطوت پيشنهاد کردم که نوشته ای در پاسخ به او بنويسد ولی مريم که معتقد است افراد بايد در زمينه هايی مطلب بنويسند که موضوع کارشان باشد و در آن عرصه اطلاعات داشته باشند نپذيرفت. هفته قبل مقاله ای ديدم از خانم مژکان کاهن در پاسخ به آن مقاله. مقاله خانم کاهن با توجه به کار تخصصی وی در اين زمينه نکته برجسته ای که برای من جدطد باشد نداشت و شايد اگر مريم و يا هريک از دوستان ديگر مطلبی مينوشتند کمابيش همان مضامينی که او مطرح کرده را ميگفتند ولی من از خواندن مقاله ايشان خيلی لذت بردم شايد باين دليل که انتظار مقالاتی تند و پرخاش گرانه داشتم و مقاله صريح تند ولی مستدل و متين خانم کاهن بدل من نشست. واقعيت آنست که اين انتظار من از آنجا ناشی ميشد که من عادت کرده ام که در دو عرصه زنان و مسايل ملی قومی عمدتا در برخورد با نظراتی که باعتقاد نويسنده بسيار نادرست است، با نوشته هایی پرخاش گرانه و مرعوب کننده روبرو شوم تا استدلالی. در رابطه با مسايل مربوط به زنان نتيجه آن شده که بسياری از دوستان سکولاری که در اين يا آن عرصه نظر متفاوتی دارند و مايل نيستند با عنوان ضد زن بودن متهم شوند سکوت کنند و مسايل مسکوت بماند و حل نشود و در عرصه مسايل ملی- قومی که هر دوطرف از پشتوانه نيرومند برخوردارند، نوشته ها عمدتا بجای استدلال و جستجوی راه حل در جهت تشديد مخاصمات و دوری ها عمل کند. بهر حال من مقاله صريح، استدلالی و متين خانم کاهن را پسنديدم
ولی انچه مرا اين چند روز بفکر فروبرد اين بود که اين ايده ها شايد در اين شکل عريان و صريح از طرف بسياری از تحصيل کردگان ما رد ميشود ولی مضمون فکر ايشان اعتقادی نيرومند و ريشه دار در تفکر و فرهنگ جامعه ما بوده (و هست). باين فکر ميکردم که ما دختر و پسر، در جوانی خود تا چه حد از اين ايده ها تاثير پذيرفته ايم و تا چه حد اين تاثيرات در زندگی ما در دوره های بعد موثر بوده. بهرحال ما در جامعه ای بزرگ شده ايم که پدرها و مادرها حاضربوده اند با افتخار از روابط پسرشان با دخترهای مختلف صحبت کنند و آنرا نشانه توانايی و زرنگی او بدانند ولی اگر دختری بهمين شيوه عمل ميکرد با نظر منفی بوی نگاه ميکردند و زرنگی دختر در اين بود که بتواند پسرها را تا لب چشمه ببرد ولی آب ندهد، زيرا که پسرها هستد که از اين چشمه يعنی لذت جنسی آب ميخورند و دخترها عرضه کننده اين آبند و نه نوشنده آن. مضمون اين فکرها در راستای فلسفه ایست که اقای شيرمحمدی طرح ميکند هر چند ممکن است نتايج اجتماعی و قانونی که وی ميگيرد برای بسياری از تحصيل کردگان ما مورد قبول نباشد.
پسر من چند سال پيش زمانی که به دبيرستان ميرفت ميگفت ايرانی هايی که ديرتر بخارج آمده و در ايران بزرگ شده اند و آنهايی که خانواده شان فرهنگ شرقی دارند در روابط با جنس مخالف در اروپا تا مدتی دچار مشکلند. از نظر آنان پسرها فاعل و سود برنده از اين رابطه اند و دخترها بايد مواظب باشند سرشان کلاه نرود. نتيجه آنست که پسرها با بيان او در رابطه با دخترها لاتند و مثلا کلمه کردن در معنای رابطه جنسی، با لحنی که در شوخی های آنان بکار ميرود تحقير جنس مخالف است و دخترها با آنکه از پسرها انتقاد ميکنند ولی خودشان هم همانطور فکر ميکنند و همش مواظبند و در حال ژست گرفتن و نقش بازی کردن. صرف نظر از آنکه اين برداشت او تا چه حد دقيق بوده و عموميت داشته باشد من ميتوانم بپذيرم که چنين عناصری واقعی است
گفته ميشود که در سالهای اخير جوانان ايران خيلی تغيير کرده اند و اين مسايل را حل کرده اند و حتی برخی از دوستانمان ميگويند در اين زمينه از جوانان غربی هم آگاهترند. متاسفانه من نميتوانم در اين خوش بينی شريک باشم و تصور ميکنم آنچه بنام جوانان ايران در اين بيان گفته ميشود قشر معينی از جوانان ايرانند و من برايم دشوار است که بپذيرم قشری از جوانان جامعه قادرند از تاثيرات فرهنگی مجموعه جامعه و نسل های پيشين بری بوده و بتوانند فرهنگی از پايه متفاوت را نمايندگی کنند. و متاسفانه فکر ميکنم خيلی از تغييرات هنوز در سطح است (که اين خود نيز مثبت بوده و ميتواند تعميق يابد) و هنوز به عمق نرفته و نشانه ها و شنيده هایم نيز اين بدبينی را تقويت ميکند مثلا اينکه ايرانيها از نظر عمل دوختن پرده بکارت مقام اول را در جهان دارا هستند و حتی نشانه هايی که هر چند به بحث طرح شده مستقيم مربوط نيست ولی جنبه های ديگر از مقابله با فرهنگ اسلامی را در خود منعکس ميکند مثل آرايش بسيار غليظ دخترها یا گستردگی عمل جراحی بينی و يا رقابت عمومی برسر داشتن لباس مارک دار در دانشگاههای آزاد هر چند نشانه هايی از مقاومت در برابر فرهنگ اسلامی حاکم است و در حد خود مثبت يا حداقل قابل درک است ولی مرا در برداشتم بيشتر تقويت ميکند و بيشتر باين معتقد ميشوم که جامعه ما نياز به يک انقلاب و یا حداقل جنبش اعتراضی فرهنگی، ارزشی از قبيل جنبش جوانان اروپا در دهه های 60 و 70 دارد. جنبش اعتراضی نسل ما تا آنجا که به تحولات فرهنگی ارزشی بازميگشت،زير دست و پای مبارزه سياسی و انقلاب اسلامی له شد و نه تنها نتوانست دستاوردهای مهمی در اين راستا داشته باشد، بلکه حتی قادر نشد شکل دهنده تشکل هايی باشد که در آينده موثر باشند و يا انديشه ها و انديشمندانی که راهگشا گردند. من هنوزمعتقد نشده ام که انچه در ميان جوانان ما امروز ميگذرد چنين جنبشی با مشخصات خاص ايران است.
مهدی فتاپور
10.08
من چنين ايده هايی را از روحانيون سنتی شنيده بودم ولی بيان صريح و بسيار روشن آن از زبان يک دکتر متخصص در مسايل جنسی و آگاه به مسايل اجتماعی برايم غيرمنتظره و حيرت آوربود و بخصوص تضادی که، در تفکر او و يا بعبارت ديگر در ديدگاه سنتی مذهبی آنجا که رابط جنسی به مرد بازميگردد با جايی که اين رابطه بزن مربوط است، وجود دارد.
چند روزی منتظر بودم که دوستانی نوشته هايی تند در پاسخ به او بنويسند ولی با کمال تعجب پاسخی نديدم. شايد مقاله او زياد خوانده نشده بود. حتی بمريم سطوت پيشنهاد کردم که نوشته ای در پاسخ به او بنويسد ولی مريم که معتقد است افراد بايد در زمينه هايی مطلب بنويسند که موضوع کارشان باشد و در آن عرصه اطلاعات داشته باشند نپذيرفت. هفته قبل مقاله ای ديدم از خانم مژکان کاهن در پاسخ به آن مقاله. مقاله خانم کاهن با توجه به کار تخصصی وی در اين زمينه نکته برجسته ای که برای من جدطد باشد نداشت و شايد اگر مريم و يا هريک از دوستان ديگر مطلبی مينوشتند کمابيش همان مضامينی که او مطرح کرده را ميگفتند ولی من از خواندن مقاله ايشان خيلی لذت بردم شايد باين دليل که انتظار مقالاتی تند و پرخاش گرانه داشتم و مقاله صريح تند ولی مستدل و متين خانم کاهن بدل من نشست. واقعيت آنست که اين انتظار من از آنجا ناشی ميشد که من عادت کرده ام که در دو عرصه زنان و مسايل ملی قومی عمدتا در برخورد با نظراتی که باعتقاد نويسنده بسيار نادرست است، با نوشته هایی پرخاش گرانه و مرعوب کننده روبرو شوم تا استدلالی. در رابطه با مسايل مربوط به زنان نتيجه آن شده که بسياری از دوستان سکولاری که در اين يا آن عرصه نظر متفاوتی دارند و مايل نيستند با عنوان ضد زن بودن متهم شوند سکوت کنند و مسايل مسکوت بماند و حل نشود و در عرصه مسايل ملی- قومی که هر دوطرف از پشتوانه نيرومند برخوردارند، نوشته ها عمدتا بجای استدلال و جستجوی راه حل در جهت تشديد مخاصمات و دوری ها عمل کند. بهر حال من مقاله صريح، استدلالی و متين خانم کاهن را پسنديدم
ولی انچه مرا اين چند روز بفکر فروبرد اين بود که اين ايده ها شايد در اين شکل عريان و صريح از طرف بسياری از تحصيل کردگان ما رد ميشود ولی مضمون فکر ايشان اعتقادی نيرومند و ريشه دار در تفکر و فرهنگ جامعه ما بوده (و هست). باين فکر ميکردم که ما دختر و پسر، در جوانی خود تا چه حد از اين ايده ها تاثير پذيرفته ايم و تا چه حد اين تاثيرات در زندگی ما در دوره های بعد موثر بوده. بهرحال ما در جامعه ای بزرگ شده ايم که پدرها و مادرها حاضربوده اند با افتخار از روابط پسرشان با دخترهای مختلف صحبت کنند و آنرا نشانه توانايی و زرنگی او بدانند ولی اگر دختری بهمين شيوه عمل ميکرد با نظر منفی بوی نگاه ميکردند و زرنگی دختر در اين بود که بتواند پسرها را تا لب چشمه ببرد ولی آب ندهد، زيرا که پسرها هستد که از اين چشمه يعنی لذت جنسی آب ميخورند و دخترها عرضه کننده اين آبند و نه نوشنده آن. مضمون اين فکرها در راستای فلسفه ایست که اقای شيرمحمدی طرح ميکند هر چند ممکن است نتايج اجتماعی و قانونی که وی ميگيرد برای بسياری از تحصيل کردگان ما مورد قبول نباشد.
پسر من چند سال پيش زمانی که به دبيرستان ميرفت ميگفت ايرانی هايی که ديرتر بخارج آمده و در ايران بزرگ شده اند و آنهايی که خانواده شان فرهنگ شرقی دارند در روابط با جنس مخالف در اروپا تا مدتی دچار مشکلند. از نظر آنان پسرها فاعل و سود برنده از اين رابطه اند و دخترها بايد مواظب باشند سرشان کلاه نرود. نتيجه آنست که پسرها با بيان او در رابطه با دخترها لاتند و مثلا کلمه کردن در معنای رابطه جنسی، با لحنی که در شوخی های آنان بکار ميرود تحقير جنس مخالف است و دخترها با آنکه از پسرها انتقاد ميکنند ولی خودشان هم همانطور فکر ميکنند و همش مواظبند و در حال ژست گرفتن و نقش بازی کردن. صرف نظر از آنکه اين برداشت او تا چه حد دقيق بوده و عموميت داشته باشد من ميتوانم بپذيرم که چنين عناصری واقعی است
گفته ميشود که در سالهای اخير جوانان ايران خيلی تغيير کرده اند و اين مسايل را حل کرده اند و حتی برخی از دوستانمان ميگويند در اين زمينه از جوانان غربی هم آگاهترند. متاسفانه من نميتوانم در اين خوش بينی شريک باشم و تصور ميکنم آنچه بنام جوانان ايران در اين بيان گفته ميشود قشر معينی از جوانان ايرانند و من برايم دشوار است که بپذيرم قشری از جوانان جامعه قادرند از تاثيرات فرهنگی مجموعه جامعه و نسل های پيشين بری بوده و بتوانند فرهنگی از پايه متفاوت را نمايندگی کنند. و متاسفانه فکر ميکنم خيلی از تغييرات هنوز در سطح است (که اين خود نيز مثبت بوده و ميتواند تعميق يابد) و هنوز به عمق نرفته و نشانه ها و شنيده هایم نيز اين بدبينی را تقويت ميکند مثلا اينکه ايرانيها از نظر عمل دوختن پرده بکارت مقام اول را در جهان دارا هستند و حتی نشانه هايی که هر چند به بحث طرح شده مستقيم مربوط نيست ولی جنبه های ديگر از مقابله با فرهنگ اسلامی را در خود منعکس ميکند مثل آرايش بسيار غليظ دخترها یا گستردگی عمل جراحی بينی و يا رقابت عمومی برسر داشتن لباس مارک دار در دانشگاههای آزاد هر چند نشانه هايی از مقاومت در برابر فرهنگ اسلامی حاکم است و در حد خود مثبت يا حداقل قابل درک است ولی مرا در برداشتم بيشتر تقويت ميکند و بيشتر باين معتقد ميشوم که جامعه ما نياز به يک انقلاب و یا حداقل جنبش اعتراضی فرهنگی، ارزشی از قبيل جنبش جوانان اروپا در دهه های 60 و 70 دارد. جنبش اعتراضی نسل ما تا آنجا که به تحولات فرهنگی ارزشی بازميگشت،زير دست و پای مبارزه سياسی و انقلاب اسلامی له شد و نه تنها نتوانست دستاوردهای مهمی در اين راستا داشته باشد، بلکه حتی قادر نشد شکل دهنده تشکل هايی باشد که در آينده موثر باشند و يا انديشه ها و انديشمندانی که راهگشا گردند. من هنوزمعتقد نشده ام که انچه در ميان جوانان ما امروز ميگذرد چنين جنبشی با مشخصات خاص ايران است.
مهدی فتاپور
10.08
۳ نظر:
در تغییر فرهنگی و مقایسه ایرانیان داخل و خارح خانم کاهن سالها ییش نظرخواهی حالبی در مورد سکس انحام داده بودن که بسیار حالب بود.در اون نظرخواهی ایرانیان خارح بسیار متحولتر شده بودن .در میان ایرانیان داخل قشر خاصی هستن که تمام تابوها رو شکستن ولی در کل تحول از این نظر در ایرانیان داخل کمتر از خارح بوده
با سلام محدد.این نوشته را در بلاگ نیوز لینک دادم.امیدوارم تشویق بشوی و بیشتر بنویسی.http://blognews.ir/
من فكر مي كنم ايران توي اين چند سال با همه گير شدن ماهواره و چت ،به شدت تغيير كرده است. كلا حساسيت به بعضي مسايل كم شده و ظاهر و رفتارها عوض شده و در بين جوانان لذت گرايي حاكم است و شايع تر از ارزش گرايي است. ولي احتمالا هنوز افكارها سنتي است. البته احتمالا بيشتر تغييرات مال تهران آن هم بعضي مناطق است.
ارسال یک نظر