/* expanded templates begin */ */ expanded template ends */

۱۶.۲.۸۹

بستن دانشگاه ها

از نیمه‏های سال 58 آشکار بود که تعادل نیرو در دانشگاه‏ها نمی‏تواند از طرف رژیم تحمل شود. در انتخابات انجمن های دانشجویی در بسیاری از دانشکده‏ها انجمن‏های اسلامی در رده سوم، پس از پیشگام و دانش‏جویان مسلمان قرار گرفتند. در شرایطی که در سطح جامعه اکثریتی بالای هشتاد در صد از نیروهای حاکم حمایت می‏کردند، تبدیل دانشگاه به سنگر مخالفین برای نیروهای انحصارطلب حاکم قابل تحمل نبود


مصاحبه با نشریه آرش

سوال: آقای فتاپور با توجه به آنکه شما در سال 59 مسئولیت دانشجویان پیشگام را از طرف سازمان فداییان برعهده داشتید، ممکن است جریان وقایع و مشاهدات خود را از درگیریهای اول اردیبهشت سال 59 و بستن دانشگا ها توضیح دهید

از نیمه‏های سال 58 آشکار بود که تعادل نیرو در دانشگاه‏ها نمی‏تواند از طرف رژیم تحمل شود. در انتخابات انجمن های دانشجویی در بسیاری از دانشکده‏ها انجمن‏های اسلامی در رده سوم، پس از پیشگام و دانش‏جویان مسلمان قرار گرفتند. در شرایطی که در سطح جامعه اکثریتی بالای هشتاد در صد از نیروهای حاکم حمایت می‏کردند، تبدیل دانشگاه به سنگر مخالفین برای نیروهای انحصارطلب حاکم قابل تحمل نبود و واکنش تند رژیم به این تعادل نیرو قابل پیش‏بینی بود.
سخنرانی آیت الله خمینی در فروردین ماه همان سال، اعلام تصمیم یورش به دانشگاه ها بود. وی در سخنرانی خود خواهان تصفیه دانشگاه‏ها از اساتید وابسته به شرق و غرب و تحکیم رابطه آن با حوزه گردید. در 26 فروردین ماه سخنرانی رفسنجانی در تبریز با سوال‏‏های افشاگرانه برخی از دانشجویان مواجه شد. او در آنجا دانشجویان را تهدید به تصفیه نمود. متعاقب آن دانشجویان حزب اللهی در ساختمان مرکزی دانشگاه دست به تحصن زدند این تحصن با حمایت مسئولان دانشگاه مواجه نشد.انتشار نوار سخنرانی آیت اعلام برنامه گسترده‏ای بود که تحت عنوان انقلاب فرهنگی برای دانشگاه‏ها تدارک دیده شده بود.
متعاقب این اتفاقات از دانشجویان خواسته شد که دفاتر خود را تعطیل نموده و آن‏ها را در اختیار مسئولان دانشگاه قرار دهند.
آشکار بود که تحویل دفاتر، مقدمه یورش به دانشگاه‏هاست. ما تصمیم گرفتیم که در همین نقطه ایستادگی کنیم و از تحویل دفاتر خودداری کنیم و همه نیروی خود را برای دفاع از دفاتر بسیج کردیم. پس از آنکه آقای بنی‏صدر رییس جمهور وقت نیز ضرورت تحویل دفاتر را مطرح کرد، دانشجویان مسلمان، وابسته به مجاهدین که در حد پیشگام در دانشگاه‏ها نیرو داشتند، اعلام کردند که دفاترشان را تخلیه خواهند کرد
در تماسی که با مجاهدين داشتيم آنها نسبت به خطرناک بودن اوضاع هشدار داده و ازما خواستند درگير نشده و دفاتر را تخليه کنيم. ما تصمیم گرفیتم که کماکان مقاومت نموده و از تخليه دفاتر امتناع کرديم.
در 30 فروردین شورای انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیه‏ای فرمان حمله به دانشگاه‏ها را اعلام کرد. در این اعلامیه آمده بود که "ستادهای عملیاتی گروههای گوناگون، دفترهای فعالیت و نظایر اینها که در دانشگاهها و موسسات عالی مستقر شده اند چناچه ظرف سه روز از صبح شنبه تا پایان روز دوشنبه اول اردیبهشت برچیده نشوند شورای انقلاب مصمم است که همه باهم یعنی رییس جمهور( بنی صدر) و اعضای شورا مردم را فرا خوانده و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و این کانونهای اختلاف را برچینند.‎‏"
در روز 28 فرودین دانشگاه علم و صنعت در تهران به وسیله انجمن اسلامی تعطیل و پاسداران دانشگاه را محاصره کردند. دانشجویان دانشگاه صنعتی نیز مورد حمله قرارگرفته و پس از مقاومت تصمیم گرفتند به همراه سایر دانشجویان دردانشگاه تهران به مقاومت خود ادامه دهند.
از همان روز شنبه تبلیغات گسترده علیه نیروهای ضدانقلاب که در دانشگاه‏ها سنگر گرفته‏اند آغاز گردید. شدت تبلیغات نشانه حاد بودن اوضاع بود. از صیح روز یکشنبه بسیج گسترده نیرو آغاز گردید. هر یک از کمیته‏ها، نیرویی را سازمان داده و به مقابل دانشگاه‏ تهران می‎فرستاد. من عصر روز یکشنبه به حوالی میدان انقلاب رفتم. هر لحظه یک ماشین پر از حزب اللهی‏های مصمم و خشمگین از راه می‏رسید. ما مثل گذشته با حزب اللهی‏های پراکنده مواجه نبودیم. نیرویی که در برابر دانشگاه بسیج شده بود، مستقیما توسط حکومت سازمان یافته بود. دانشجویان نیز در صحن دانشگاه تهران و دفتر پیشگام جمع شده بودند. آن‏ها نیز کاملا مصمم و تهییج شده بودند. پرتاب سنگ بسوی دانشجویان آغاز شده بود.
من به اين نتيحه رسيدم که مقاومت در برابر چنین نیرویی امکان ناپذير است. آن‏ها اگر نتوانند با استفاده از سنگ و چوب و چماق دانشجویان را پراکنده کنند، از استفاده از اسلحه گرم ابایی نخواهند داست. روشن بود که درگیری به کشته شدن تعداد زيادی از دانشجويان مي‏انجامد.
آنشب تلفنی با دانشجویان که در دفتر پیشگام جمع شده بودند صحبت کردم. دانشجویان خیلی خوش روحیه بودند. سرود می‏خواندند و آماده مقاومت بودند. من تلفنی نظر خود را با سایر اعضا رهبری سازمان در میان گذاشتم و بر خطير بودن وضع و ضرورت تصميم گيری سريع تاکيد کردم. تعدادی از رفقا متوجه شرايط نبوده و معتقد به مقاومت بودند. من هم عصبانی بودم و بیش از آنکه استدلال کنم پرخاش می‏کردم. به نظر من درگیری در مقابل دانشگاه قطعا به کشته شدن تعداد زیادی از دانشجویان می‏‏انجامید. هیچ نیرویی از دانشجویان حمایت نمی‏کرد و ما با یک شکست کامل سیاسی مواجه می‏شدیم‏. و عدم درک این موضوع برایم قابل درک نبود . آن شب در خانه یکی از رفقا در نزدیکی دانشگاه ماندم و رفقای رهبری سازمان تا صبح در تماس با هم بودند.
صبح زود فرخ نگهدار با من تماس گرفت و گفت که اکثر رفقا با عقب نشينی موافقند و همچنين گفت از طرف دفتر بنی صدر با او تماس گرفته و قرار ملاقاتی گذاشته شده و طرح کرد که هرچه سريعتر خود را به دفتر رياست جمهور برسانم تا دو نفری برای اين ملاقات برويم. ما با کمی تاخير به دفتر رسيديم. به محض ورود با رسولی که جزو مسيولين دفتر بود، مواجه شدم. من او را از جريان کار مشترک برای برقراری آتش بس در جنگ اول گنبد ميشناختم و درآن جريان رابطه خوب و کار تيمی مشترکی را با موفقيت پيش برده بوديم. اين آشنايی فضای راحت تری برای اين ديدار بوجود آورد. بنی صدر خيلی آشکار و صرِِيح صحبت کرد و گفت که اين طرحي است وسيعتر از گرفتن دفاتر. آنها قصد ندارند با تسخير دفاتر کار را پايان دهند. آنها در صدد پيش برد برنامه وسيعتری هستند که رئيس جمهور را هدف قرار داده و از الگوهای بسيج در انقلاب فرهنگی چين ميخواهند استفاده کنند. ما نگرانی های خود را مطرح کرديم و گفتيم که فکر ميکنيم پس از تخليه دفاتر و درهم شکستن مقاومت، تحت عنوان انقلاب فرهنگی تصفيه دانشجويان و استادان عملی خواهد شد و از وی خواستيم که در اين زمينه رسما از جانب دفتررياست جمهور و دولت موضع گيری شود. او مطرح کرد که چنين موضع گيری خواهد شد و او نخواهد گذاشت که اين برنامه پيش برود. ما هم طرح کرديم که در جهت تخليه دفاتر اقدام خواهيم کرد. پس از اين ملاقات، من با دانشجويان در دفتر پيشگام تماس گرفتم. آنها ميگفتند دانشجويان تهييج شده ‏اند و بخصوص اگر دانشجويان مبارز (دانشجویان وابسته به گروههای خط 3) تصميم به مقاومت بگيرند آماده پذيرش عقب نشينی نيستند. این قابل درک بود. دانشجویان مبارز در مقایسه با پیشگام بمراتب ضعیف‏تر بودند و اگر پیشگامی‏ها عقب نشینی کرده و آن‏ها می‏ماندند براحتی در هم شکسته می‏شدند. برای من قابل تصور بود که حزب اللهی های جمع شده در جلوی دانشگاه در چنین حالتی کشتار می‏کردند و این برای همه ما غیر قابل قبول بود
بعد از دیدار با بنی صدر فورا با مسيولين سازمانهای پيکار و راه کارگر تماس گرفته و خواهان يک ديدار فوری شدم. حوالی ظهر ديدار با اصغر ايزدی (راه کارگر) و حسين روحانی (پيکار) صورت گرفت. ملاقات ما بدون نتيجه و با حملات تند متقابل من و حسين روحانی خاتمه يافت. او به ايده عقب نشينی حمله کرده و سازمان را يک جريان متزلزل و بی اراده ناميد. او در برابر استدلال من که مقاومت با کشته شدن تعداد زيادی دانشجو و بدون نتيجه پايان خواهد يافت، ميگفت در انقلاب از کشته دادن نبايد هراسيد. امروز 13 آبان جمهوری اسلامی است. اگر امروز چند صد دانشجو کشته شوند، اين خونريزی همانند 13 آبان 57 آغازگر يک جنبش اجتماعی و سرنگونی رژيم اسلامی خواهد بود. توضیحات من در تفاوت شرایط آنروز و شرایط قبل از انقلاب مورد پذیرش او نبود . اصغر ایزدی ساکت گوش داد و هیج اظهار نظری نکرد. به نظرم می‏رسید که او استدلال‏های مرا واقعی می‏داند ولی قبل از تصمیم سازمانی مایل به موضع گیری نیست
برای بعد از ظهر همان روز قراری با نماينده دولت گذاشتم و باتفاق رضی تابان به محل هيات دولت رفته و با حبيبی نماينده دولت صحبت کرديم. ما به او گفتيم که رييس جمهور قول داده که موضع دولت در رابطه با عدم تعطيل و تصفيه دانشگاهها اعلام شود و خواستار اعلام موضع شديم و او نيز مطرح کرد که اين کار صورت خواهد گرفت. این کار انجام نشد.
با وجود تصميم ما بر ضرورت عقب نشينی، تا عصر آنروز عقب نشينی صورت نگرفته بود. دانشجویان مبارز با عقب نشینی مخالف بودند و پیشگامی‏ها هم نمی‏خواستند آن‏ها را تنها بگذارند. پس از اين ملاقات که دیگر غروب شده بود، تلفنی با دانشجویان مستقر در دفتر پیشگام تماس گرفتم. آنها خیلی تحت فشار بودند. تعداد زیادی از دانشجویان زخمی شده بودند. آشکار بود که فشار از حد توان مقاومت دانشجویان بیشتر است. قرار شد رضی فورا به دفتر پيشگام رفته و بی هيچ اما و اگر و بحثی تخليه را اجرا کند. هنگامی که رضی به دانشگاه رسید، اکثر دانشجويان نيز متقاعد گرديده بودند که مقاومت عملی نيست و بجز اعتراضات تک و توک، همه منجمله دانشجويان مبارز نيز به ضرورت عقب نشینی متقاعد شده بودند.
هنگام اجرای تصميم و عقب نشینی دانشجویان، کميته ایها دانشگاه را محاصره کرده و اعلام کردند که افراد بايد تک تک از دانشگاه خارج شوند و آنها بايد همه را بگردند. آشکار بود که آنها قصد دستگيری و احيانا سر به نيست کردن تعداد زيادی از دانشجويان را داشتند. بهانه آنان اين بود که ميگفتند از داخل دانشگاه يکی دو گلوله بسمت آنها شليک شده است. روشن بود که این بهانه دروغ محض است و آنان مایل نیستند، دانشجویان به آرامی از دانشگاه عقب نشینی کنند و خواهان ادامه درگیری و سرکوب دانشجویانند. دانشجویان محاصره شده و امکان خارج شدن از دانشگاه را نداشتند و از طرف دیگر در اثر اصابت ضربات سنگ که بطور مرتب به سوی آنان پرتاب می‏شد، تعداد قابل توجهی از آنان زخمی شده بودند. این وضعيت و درگيری در دانشگاه تا نيمه شب ادامه يافت. فرخ نگهدار با دفتر بنی صدر تماس گرفته و ماجرا را طرح کرد و سپس او و مسعود رجوی به دفتر رياست جمهور رفتند و مسئولين دفتر پس از ساعتها تماس موفق شدند نظر مثبت مقامات بالاتر را مبنی بر اين‏که اجازه دهند دانشجويان از دانشگاه خارج شوند، کسب کنند.
فردای آنروز حمله به دفاتر دانشجویی در شهرستان‏ها ادامه یافت. این حملات به کشته شدن تعدادی از دانشجویان در رشت و اهواز منجر شد.
پس از تسخیر دفاتر دانشجویان دانشگاه‏ها تعطیل شد. آشکار بود که طرح تصفیه گسترده دانشجویان و استادان در دستور است هر چند در ماه‏های اول وجود چنین طرحی تکذیب می‏شد. مثلا در مناظره تلویزیونی که پس از بستن دانشگاه‏ها برگزار گردید، نماينده انجمن های اسلامی در برابر سوال ف. تابان نماينده پيشگاميها هر گونه طرح بستن و تصفيه را در دانشگاهها تکذيب کرد ولی آشکار بود که او واقعيت را بيان نميکند.
برنامه نیروی حاکم برای تسلط بر دانشگاه ها بقیمت چند سال بسته شدن دانشگاه ها،تصفیه تعداد زیادی از دانشجویان و استادان، محروم شدن یک نسل از جوانان کشور از تحصیل در زمان موعود پیش برده شد و پس از بازشدن دانشگاه‏ها، چندین سال در دانشگاه‏ها فضای خفقان و فشار پادگانی حاکم گردید.

مهدی فتاپور

۱ نظر:

ناشناس گفت...

80 درصد نه 55 درصد. کسانی که از خمینی حمایت می کردند باید در انتخابات اول ریاست جمهوری هم شرکت کرده باشند و باید به بنی صدر یا حسن حبیبی رای داده باشند. 32 درصد واجدین شرکت نکردند. 12 درصد به احمد مدنی جبهه ملی یا فروهر یا قطب زاده یا سامی رای دادند که می شود 44 درصد.