/* expanded templates begin */ */ expanded template ends */

۳.۶.۸۶

در گذشت الهه


چندی قبل خواننده بزرگ کشور ما مهستی درگذشت. در هفته بعد از درگذشت او بخش مهمی از برنامه تلویزیونهایی که به جمهوری اسلامی تعلق ندارند بدرستی در رابطه با مهستی بود. هر گاه که من تلویزیون را روشن کردم چند کانال آهنگ های مهستی را پخش میکرد و یا در رابطه با وی و کارهایش صحبت میکرد. مهستی خواننده بزرگی بود و حساسیت این رسانه ها در رابطه با درگذشت وی بجا بود.
حدود یک هفته است که از درگذشت الهه میگذرد. الهه جزو چند خواننده ایست که من کارهایش را خیلی می پسندم و بهمین دلیل این مدت من هر روز چند بار تلویزیون را روشن کرده و همه کانالها را چک کردم، ولی متاسفانه حتی یکبار یک برنامه راجع به الهه در هیچیک از کانالها ندیدم. شاید برخی از کانالها برنامه ای هم داشته اند ولی این برنامه ها آنقدر ناچیز بوده که در چند ده باری که من تلویزیون را چک کردم با آن برخورد نکردم.
میتوان فهمید که هدف کانالهای تلویزیونی، تجارت است و بسیاری از کسانی که این تلویزیون ها را تماشا میکنند بخصوص جوانان در ایران موسیقی های ریتم دار را می پسندند. ولی من نتوانستم خود را قانع کنم که این عامل عمده این بی اعتنایی است، چرا که همین تلویزیونها، کم پیش نمیاید آهنگ هایی مشابه آهنگ هایی که الهه میخواند را با صدای خوانندگان قدیمی یا خوانندگان جدید مثل شکیلا پخش میکنند و یا بعبارت دیگر باین امر توجه دارند که هر نوع موسیقی شنوندگان خاص خودش را دارد و متاسفانه تنها توانستم باین نتیجه برسم که هر چند این تلویزیون ها خود را تلویزیون هایی غیر سیاسی میدانند ولی طبیعی است که گردانندگانشان نمیتوانند فاقد سمت گیری باشند و مجموعه زندگی سیاسی اجتماعی الهه مورد پسند آنها نیست
شنیدم که در تهران چند بیمارستان از پذیرش الهه امتناع کرده اند. نمیدانم این خبر تا چه حد صحیح است ولی میتوانم تصور کنم که مدیران برخی بیمارستانها بخاطر اعتقاداتشان يا بخاطر خود شیرینی و یا از سر ترس و محافظه کاری ( د رنتیجه هیچ فرقی نمیکند) ترجیح داده باشند که وی در بیمارستان آنها بستری نشود.
از نظر مسئولین تلویزیونهای وابسته به رژیم هم روشن است، که امثال الهه و مهستی گناهکارند و بخصوص الهه که عضویتش در حزب توده در دوره جوانی و همکاری موقتش با مجاهدین طومار گناهانش را سنگین تر کرده و بیشترین لطفی که به آنان میشود کرد حد اکثر اینست که اجازه داشته باشند در مجامع بسته بدون حضور مردان برنامه اجرا کنند. ولی بی توجهی تلویزیونهایی که خود را مدرن میدانند و هشتاد در صد برنامه شان پخش موسیقی است به یکی از بزرگان موسیقی ایران برای من غیر قابل انتظار بود
آیا ما در زندگی خود روزی را خواهیم دید که این کلاف سر در گم تنگ نظری ها پایان یافته باشد

۳ نظر:

ناشناس گفت...

نه مهدی‌جان، این کلاف هزارسر به این زودی‌ها باز نمی‌شود چون بدی و زشتی و رندی در جامعة ما هنجار قلمداد می‌شود. ترانة بازگشت "یک نگاه مهربان آنجا بر نگاه من نمی‌افتاد" از ویگن را گوش کن. گرچه او از نامهربانی در غربت می‌خواند و آرزوی بازگشت به وطن را دارد اما هنجار شدن رندی در حال حاظر در داخل وطن ما جا افتاده و مراحل نهایی خود را طی می‌کند. باور نمی‌کنی مادرم دیروز تلفنی می‌گفت در محلة پرجمعیتی تمام نانوایی‌ها و سوپرمارکت‌ها را برچیدند و آنجا را تجاری کردند. اول منظورش را نفهمیدم. این‌ هم ادبیاتی است که در آنجا جا افتاده و من بعظی وقت‌ها آنرا نمی‌فهمم. مادرم توضیح داد: "یعنی بجای نانواییها و خواربارفروشی‌ها، سرتاسر خیابان‌های اطراف را فروشگاه لباس باز کردند. یعنی من در هشتادسالگی با آرتروز زانویم باید خیابان‌ها راه بروم تا نون لواش گیر بیارم". استدلال دولت و مغازه‌دارها این است که فروش نیازهای اولیه در این محله صرف ندارد و سود در فروش لباس است. این درک رندانه) جامعة ما از دولت خدمت‌گذار است. در خارج از کشور گرچه هنجارهای بسیاری از ایرانیان، بخصوص مقیم اروپا، تغییر کرده است و با معادل‌های جوامع مدرن هم‌خوانی دارد اما هنوز تا پیمودن این راه عرق‌ها باید ریخت و خون‌دل‌ها باید خورد. باور نمی‌کنی بعضی ها راز و رمز زندگی کردن را به گونة دیگری بلدند: زن و شوهر از هم جدا شدند تا دو حقوق بیکاری بگیرند. دخترخانمشان دماغش را در ایران عمل کرده و برگ تصادف نشان داده تا هزینة عمل را از بیمه هلند دریافت کند. آقا پسرشان دوربین فیلبرداری را در ایران فروخته و برگ پلیس نشان داده تا تاوان مال دزدیده شده را از بیمه اینجا دریافت کند. آقا خودش پول نزولی قرض کرده ولی حاضر نیست پس بدهد چون با رباخواری مخالف است. و برای اینکه بر ناباوریت بیشتر دامن بزنم این آقا تصمیم دارد که نمایندة مجلس هم بشود. سالار جاف که یادت هست! پس از انقلاب در تلویزیون گفت نمایندگان را دو دسته کردند: مخالف و موافق. بعد چندتایی را گفتند که توی مخالف‌ها بشینند. و بقیه را هم در جایگاه موافقان!
راستش را بخواهی من علاقمند صدای الهه نیستم. اما بعظی از ترانه‌هایش را دوست دارم. ولی وقتی که خبر مرگش را شنیدم در تنهایی خودم چندبار به صدایش گوش دادم. حس می‌کردم به اینوسیله در مراسم سوگواریش شرکت می‌کنم و حس می‌کردم متعهدم که شرکت کنم چون یک
آشنا ست. سوگواری همراه با ترانه هنوز در فرهنگ ما جا نیفتاده است. در اینجا پروژه‌ای است که "مرگ را جشن بگیرند". همچون سرنوشتی محتوم تا از بار اندوه آن بکاهند. تا راه باز کنند تا برای مردگانت، دور و نزدیک، با جسد و بدون جسد، جشن بگیری. تا بتوانی مرگ مادربزرگت را ازین راه دور جشن بگیری. تا دیگران از هر ملیت و نژاد میهمان "جشن دلتنگی" تو باشند و به هچل غم‌هایت نیفتی اگر دور از یار و دیارت هستی. برای پرهیز از تنگ‌نظری و فرصت‌طلبی "یک نگاه مهربان" نیاز است. تا نظر شما چه باشد.
جهان

ناشناس گفت...

آقای فتاپور من از شما خیلی کوچکترم وتقریبا شما جای پدر منیدوچون ما ایرانیها خیلی به آداب اهمیت میدیم نمیدونم چی صداتون بکنم اگه اجازه میدید منم مهدی جان بگم. راستش خیلی منتظر بودم کسی در این مورد چیزی بنویسه چون واقعا همون احساسی رو دارم که تو بیان کردی.حقیقتاهم صدای الهه خیلی دلنشینه واقعیتش نمیدونم شما ها چقدر با ایران در ارتباطیدولی باکمال تاسف الان در ایران ومخصوصا بین قشر جوان هیچ اثری از علاقه به موسیقی اصیل نیست حتی تو دانشگاه دوستام منوبخاطر اینکه عاشق موسیقی اصیلم مسخرم میکنن من چون آذریم تصنیفهای اصیل آذری هم گوش میدم اما حتی به آدم میگن تو کهنه مغزی و من خیلی متاسفم از دو جهت هم برای اونا هم برای خودم چون نمیتونیم همدیگرو از این بابت درک کنیم .من عصرها میرم بدنسازی و اونجاهم بدتره چون جوونا نمیتونن بدون موسیقی جاز و وحشتناک ورزش کنن .یه روز من وچندتا از دوستام با خواهش و تمنا از مسئول پخش موزیک خواستیم تا یه آهنگ رقص ایرونی بذاره اما اعتراض به حدی شدید بود که تا یه مدت هر وقت ما رو میدیدن تو تمرینات باهامون کار نمیکردند یا تو ماشین و تاکسی هااصلا به خواهش آدم مبنی بر پخش یه موسیقی دلنشین توجه نمیکنن مگر اینکه راننده آدم مسن یا اهل دل واز جنس خودت باشه.داییم میگه قبل انقلاب رفته بودیم ترکیه و اونجا همه به تراته های ایرانی گوش میدادند اما الان نفوذ موسیقی استانبولی در شمالغرب وحتی تا مرکز کشور اونقدر رشد کرده که اکثر مردم رو کانالهای ماهواره ترجیح میدن بشقابشون بطرف ترکیه باشه حتی اونقدر نگاه کردن که راحت میتونن استانبولی صحبت کنن ومن خیلی متاسفم و نمیدونم چکارمیتونم بکنم و راهش چیه وآخرش چی میشه؟نمیدونم شماها دراین مورد چی فکر میکنین. متشکرم- تونقال

فاطمه/شکیلا گفت...

سلام

پر واضح است که اهداف تلویزیون های ماهواره ای تجارت هست..!


میبینید که با امدن خواننده های زیر زمینی و رپ هم که به دنبال شهرت هستند این تی وی ها هم از فرصت استفاده کرده و با پخش مکرر این اثار خدمت بزرگی به بی هنران و خیانت بزرگتری به موسیقی ایرانی میکنند

کاش کمی هم از شکیلا و شکیلا ها در شبکه های ماهواره ای پخش میشد!