/* expanded templates begin */ */ expanded template ends */

۲۲.۶.۸۸

درس تاریخ







دو ماه است که همه چیز تحت تاثیر اخباری است که از ایران میرسد. دل من به کارهای دیگر نمی‏آید. هر روز در لابلای سطور به دنبال آخرین اخباریم. ذهن همه ما را راههای تداوم جنبش سبز مشغول کرده.
من دو هفته قبل مطلبی نوشتم که در سایت ها منتشر شد. هر چند وظیفه این وبلاگ از ابتدا پرداختن به مسائل سیاسی روز در نظر گرفته نشده، با توجه به شرایط کنونی و از آنجا که اظهار نظرهایی که راجع به این مطلب مطرح شد که نکات قابل توجهی در آنها مطرح شد من لینک این مقاله و برخی اظهار نظرها را در اینجا منعکس میکنم. دوستانی که به خصوص در ایران ساکنند و آنرا ندیده اند میتوانند آنرا در این آدرس بخوانند

http://www.fatapour.de/Maryam/tekrar_tarikh.htm
درهمین رابطه دو روز قبل از انتخابات مطلبی داشتم که آنرا نیز میتوان در این آدرس دید

http://www.fatapour.de/Maryam/khiaban.htm

مریم سطوت

۱۸ نظر:

مرتضی ملک گفت...

مقاله خواندنی و بسیار دلنشین است. به چند دلیل؛ متن بسیار مهربان است و از هر زهر و گزند کلامی به دیگران تهی است؛ نویسنده با خواننده همراه است و از آن بالا او را مخاطب قرار نمی دهد. نویسنده خود در متن انتقاد فرهنگی قرار دارد و نه بیرون از ان و سرانجام ؛ بدرستی و با قلمی پر احساس سنت سخت جان فرهنک سیاسی رایج را هدف گرفته است. در این فرهنگ مصلحت گروهی بر منافع عام دموکراتیک ارجحیت دارد و هدف های امر عمومی در زنجیر امر گروهی است. همه در حال مدال دادن بخود هستند و هیچ کس از خطا های خود دم نمی زند.
مرتضی ملک

مهرداد گفت...

سركار خانم سطوت سلام
احتراماً، مقاله كوتاه ولی بسیار جالب شما، در عمق جانم نشست. در چند سال اخیر، خیزش فكری عظیم زنان كشورم را میبینم كه جلودار تئوریك همه جنبش های اجتماعی، سیاسی و فكری جامعه قدیمی و مرد سالار ما شده اند. برای ما مردان كه همواره پژواك رسوبات فكری خود را (كه فی المثل در مورد شخص خودم، وقتی پای عمل و احساس به میان می آید، با شگفتی و افسوس میبینم كه چقدر این رسوبات دیرپایند و زدودنشان از پیچ و خمهای فكری منِ مردِ ایرانی-علیرغم كوششهای "عقل" و توفیق ظاهری اش_ چقدر سخت است)، در افكار جنبش روشنفكرانه مردانه كشور، می یابیم و بازتولید میكنیم، این خیزش فكری زنان كه بسیار دقیق و صحیح مشغول كالبد شكافی پیكره ناباندام سیستم فكری و جهانبینی جامعه هستند، بسیار مغتنم و آموزنده است و اینبار نوبت ما است كه دوشادوش شما حركت كرده و به سهم خویش به تكامل هرچه بیشتر این سیستم فكری جدید كه جنبش سبز اخیر را می توان یكی از ثمرات كوچك آن - و تازه در ابتدای راه این سیستم فكری - دانست، كمك كنیم. با نگاهی به
جنبشهای اخیر اجتماعی در كشورمان، میتوان نقش بی بدیل عناصر اندیشه و آگاهی را كه ثمره پیشگامی زنان در پیشزمینه فكری و تئوریك آنهاست، مشاهده كرد و این وجه تمایز مهم آنها با مشابهات تاریخی آنهاست.
بنابراین بنظر من میتوان امیدوار بود كه اینبار تاریخ در كشورمان "تكرار" نشود. پویایی و پیروزی روزافزون شما و سایر زنان سرزمینمان، از جمله خانمها مهستی شاهرخی، محبوبه عباسقلی زاده، شیرین عبادی، شادی صدر و ... آرزومندم.
با احترام مجدد مهرداد

ناشناس گفت...

شماها توده ای/اکثریتیهای بدبخت اگر در مقابل این همه جنایت حکومت اسلامی لگدی هم به پادشاهان سرفراز ایران که ایران را از گرداب کمونیسم/اسلامیسم شما عقب افتاده ها حفظ کردند، نزنید، کلاغه میخوردتان... بدبختها

ناشناس گفت...

جانا سخن از زبان ما می گویی شاید هم وقتی کسی که محبوب ما نبوده را شکسته ببینیم "حتی" کمی هم دلمان خنک شده است؟!! این کمتر اهمیت دارد که در ته دل چه احساسی داشته ایم این مهم است که ما در عمل مشخص سیاسی خود متمدن رفتار کنیم و نگذاریم آشوب های درونی مان که ماحصل تاریخ و فرهنگ و تربیت خانواده و تجربه شخصی است با جهت گیری سیاسی قاطی شود. تا وقتی سیاست ما بر پایه احساسات ما بنا شود همین داستان است. خود تو مریم جان که بسیار از نوشته هایت لذت می برم و خواننده پروپا قرص آنها هستم در نوشته هایت وقتی تاریخ را مرور می کنی با احساست ارزیابی می کنی و قطعا یکی از دلایل موفقیت نوشته هایت همین است. بگذریم با تو هم صدایم . تاکید می کنم که تا هر یک از ما در چنبره احساسات تحمیلی تاریخ و فرهنگ و ... گیر کرده‌ایم و تفاوت امر سیاسی را از عقده های شخصی جدا نکرده ایم همین بر ما خواهد رفت.

ناشناس گفت...

از مطالب شما بسیار خوشحال شدم ولی از شما میخواهم از گاندی ایران علامه احمد مفتی زاده که ۲۴۳۰ روز را در انفرادی اوین گذارند و خم به ابرو نیاورد

آبتین گفت...

نقد صمیمانه وبی غل و غش حقایق و اشتباهات اجتماعی وسیاسی گذشته برای آگاهى نسل جوان ميتواند از تکرار آنها جلوگیری کند. سنت پنهانکاری و لاپوشی شرقيها ازانتشارحقایق جلوگیری ميکند، بطوريكه صدمه اجتماعی وسياسى آن طولانی و جبران ناپذیراست. درجستجوی سنت مردمسالاری، تاريخ سياسی ايران، بازده قابل توجهی نداردوکلا نشانگر دودوره کوتاه دموکراسی، آغشته به هرج و مرج وآشفتگيست

تقی از کلن گفت...

مقاله احساسی شما را خواندم و دوست داشتم از شما بپرسم شما به عنوان یک زن سیاسی چه تلاشی برای تکرار نشدن این تاریخ کرده اید. واقعیت این است که مردم و چوانان ما نشان دادند که خیلی بهتر از من و شما متوجه تکرار شدن این تاریخ هستند و یکی از نشانه های این جنبش اخیر هم همین است که ااین مردم خوشبختانه دیگر به شعارهای احساسی من و شما توجهی ندارند و به دنبال تجربه کردن و پیدا کردن راه حل می گردند. یکبار از خود سوال کرده اید که چرا هیچ یک از گروه های سیاسی نتنوانستند در جنبش اخیر نقشی داشته باشند؟ وطیقه چه کسی بود که تاریخ را بنگارد و به نسلهای بعدی کمک کند که تاریخ تکرار نشود؟
پیشنهاد من به شما و همه کسانی که زمانی دست اندر کار مسایل سیاسی بوده اند این است که دست از شعار دادن و تهییجات احساسی بردارید زمان را از دست ندهید با صداقت در مقابل مردم و جنبش مردم سر تعطیم فرود آورید و با بیان واقعیات تاریخ زمان خود و تحلیل علمی از گذشته امکان تکرار تاریخ را کمتر کنید.
با آرزوی روزی که علم و دانش و صداقت بر احساسات ما در یاری مردم حاکم شود.

مصطفی( از وبلاگهای ایران) گفت...

سلام خانم مریم
برحسب شغلتان حتمآدراجتماع نگاههای متفاوتی ومیبینید.واکثرآنگاههاازفرمایشی بودن دادگاههای این جماعت به شماخبرمی دهند.اما!شماهم که داریدهمان اشتباهات محاسباتی میرحسین موسوی ومرتکب می شوید.همان اشتباهاتی که منجربه رییس جمهورشدن ایشان درشامگاه 23خردادشد.درمحلی درتهران درپایتخت نشسته ایدونگاههای شما عاری ازاطلاع مردمان شهرستانهاوروستاهای کشورهست.چه خبرداریدازمناطق محروم؟چه خبرداریدازاجتماعاتی که البته ازمن شهری فهیم ترندوبااعضای ستادهای انتخاباتی درروستاهادورهم نشسته اندوکارهای خودرابااعترافات مقایسه می کنندومی بیننددرست همان کاری راکرده اندکه می گویند.درپست جدیدمن,نگرانی مردخاکستری اصلاحات ازاعترافات راحتمآبخوانید..ایشان درجایی می گویند:مافقط حرفهایمان به دردنوشتن وبیانیه می خوردوبس.ومن هم اضافه می کنم فضای سایبر,بدجوری آدم هایی مثل من رادرخواب نگه می دارد...موفق باشیدوسربلند

محمود نفیسی (وبلاگ باران) گفت...

مریم سطوت بانوئی است اندیشمند که مقاله کوتاه ولی بسیار جالب و دلنشین زیر عنوان۰ :چرا ناریخ چند بار تکرار می شود نوشته است متن این مقاله و اظهار نظر کاربران را در باره ان در باران خواهید خواند

ناشناس گفت...

مریم بانوی سطوت بسیار معزز

آنچه از دل برآید لاجرم بر دل می نشیند .
و این را در لابلای سطور نوشته های شما چه آنزمان که از خانه تیمی می نویسید و چه حالا که در کوچه و محله و خانه مردم می خواهید با آن ها هم آواز باشید .همیشه از شما و نوشته های شما خرسندم و در من نوستالژی صداقتی را بیدار می کندکه نشانه رخت کندنش از سیمای آنچنانی مدعیان به طرز حیرت آوری افسرده ام می کند .
ایام عزت مستدام
مزدک

Khanbaba گفت...

Maryam e Nazenin Salam haim ra dashte bash wa be dan dar in sahargah ba khandane maghaleat,bar digar be sar cheshmei zolalee Ensai wa Dalyrei to dar Bayane Haghighat as samimee Del Afarin gooftam.Dastat ra dorador mifesharam, barayat behtarinha ra Arezou daram.Mokhlez.Mehdi.k.Tehrani

Hanif گفت...

„سلام
مقاله تکرار چند باره تاریخ که نوشتین خیلی زیبا وفوق العاده بود
دردی که به نوشتن وا میدارد را حس مشترکی یافتم چنان منصفانه نوشتین که انگار حرفهاتان از دلم برمیخواست
آزادگی تان را میستایم
سعی میکنم بیشتر براتون سر بزنم واستفاده کنم
صفحه من ظاهرش به اجبار است نمود درونی ام نیست از ناچاری است
ممنونم که مطالبتان عمومی است وقابل دسترس
خوش ندارم ادد کنم وهیچ نشانی در صفحه تان نداشته باشم من فقط قصد خوندن دارم و این برام میسر است وممنونم
و الا خجالت میکشیدم که نتونم نظری بدم و فکر کنی من سر نمیزنم
موفق باشین
یه وقتی مطالبتان را محدود به دوستان نکنین لطفا ...باشه؟
تا بعد.“.

شروینی گفت...

عزیز،
> سلام. خوب و خوش باشی.
> > مطلب نافذ و گیرایی نوشته‌ای. شاید برخی
> > از دوستان که ذهنیتی عمدتاَ سیاسی دارند با
> > آن انس نشوند، که خب توضیحش همانی است که در
> > متن داده‌ای

Jamshid ASSADI گفت...

دورد بر تو و نوشته ات

ناشناس گفت...

مریم نازنین سلام
با آن در این سحرگاه با خواندن مقاله ات بار دیگر به سر چشمه زلال انسانی و دلیری تو در بیان حقیقت ازصمیم دل. آفرین گفتم. دستت را دورا دور می فشارم. بهترین ها را برایت آرزو می کنم

برقعی گفت...

آفرین مریم عزیز، عالی بود!

غیر از نکتۀ بسیار مهمی که تو در مقاله ات توضیح دادی، ایکاش دوستان قدیمیتر که تجربۀ زندان و شکنجه را دارند، مطالبی بالاخص عاطفی در مورد دادگاهها و دوستان تحت فشار در ایران بنویسند. امیدوارم قیمت سنگینی که فرزندان این ملت دارند میپردازند به آن منجر شود که دیوار سالیان میان "مذهبیون" و "غیر مذهبیون" که هیچ ربطی هم به سکولاریسم ندارد و کمکی هم به آن نمیکند ترکهای عمیق و عریض برداشته و سپس با کمک همۀ ما فرو بریزد!
دوستدارت فرهاد
مریم من هم با تو گریه کردم و منصفانه که در خود نگاه کردم دیدم نه ده یک تو آموختم با آنکه شاید بیش از تو آزمودم و نه صد یک این صداقت شکوهمند را در نگاه به خویشتن خویش دارم

ناشناس گفت...

مدتها فکر می کردم که از آخوند وقیح تر و بی شرم تر وجود ندارد اما متوجه شده ام که با تمام وقاحت و بی شرمی ملایان که در دنیا نظیری ندارد یک جماعت روی آنها را کم کرده و آن توده ای ها و اکثریتی ها هستند..خیلی دوست دارم بدانم که چطور این همه بی شرمی ممکن است در موجودی جمع شود؟ مردن از خجالت هم کمتان است بعد عکس کیانوری را در کنار دادگاههای امروز و محکومانش قرار می دهید؟ حقیقتا از این همه وقاحت انگشت به دهان مانده ام....

مریم سطوت گفت...

آقای با امضای ناشناس
نوشته شما دقیقا انگشت بر همان زخمی میگذارد که من در مقاله مورد نظرم بود. اگر کیانوری به این دلیل که از رژیم اسلامی حمایت کرده نباید بعنوان یک زندانی مورد حمایت قرار گیرد و شکنجه شدن او محکوم شود، طبیعتا بخش مهمی از زندانیان امروز که در آن زمان از مسئولین این رژیم و حتی وزارت اطلاعات بوده اند بدرجاتی شدیدتر شایسته حمایت بعنوان یک زندانی نیستند و فقط افرادی که با شما همسو بوده اند و یا پیشینه ای ندارند و ناشناس اند شایسته حمایت شما هستند. شما درست نوشته اید من و شما از دو منظر متفاوت به دنیا نگاه میکنیم. متاسفانه تا زمانی که افرادی مثل شما در کشور ما وجود دارند تاریخ میتواند باز هم تکرار شود