/* expanded templates begin */ */ expanded template ends */

۳۰.۳.۸۸

به شکوفه ها، به باران


- «به کجا چنين شتابان؟»گَوَن از نسيم پرسيد.
- «دل من گرفته زينجا،هوس سفر نداری
زغبار اين بيابان؟»
- «همه آرزويم، اماچه کنم که بسته پايم....»

- «به کجا چنين شتابان؟»
- «به هر آن کجا که باشد به جز اين سرا سرايم.»
- «سفرت به خير! اما، تو و دوستی، خدا راچو از اين کوير وحشت به سلامتی گذشتی،به شکوفه ها، به باران،برسان سلام ما را.»

Type rest of the post here

۷ نظر:

ناشناس گفت...

من به عنوان فرماندۀ بازنشستۀ یک گردان زرهی در ارتش ایران که تمام طول 8 سال جنگ را در جبهه ها خدمت کرده ام، پیشنهاد می کنم برای مقابله با حملات باید جمعیت در حال راهپیمایی نوعی گارد ایجاد کند. به این شکل که 1- تودۀ جمعیت به شکل صفوفی درآیند مانند صفوف نماز جماعت یا صفوف رژۀ نظامیان، بعد افراد هر صف در حالی که پهلو به پهلوی هم پیش می روند، دست های هم را بگیرند و دیوار انسانی تشکیل بدهند. به این ترتین تودۀ بی شکل تبدیل به هزاران صف می شود که به راحتی در هم نمی شکند و پراکنده نمی شود. 2- افراد نیرومندتر در صف اول و آخر و منتها الیه راست و چپ همۀ صفوف قرارگیرند تا جمعیت بهتر محافظت شود. 3- پیشنهاد می کنم خانم ها و آقایان بدون اینکه از هم جدا و دور بشوند، صفوف جداگانه ای تشکیل دهند و یک در میان یک صف از زنان و یک صف از مردان حرکت کند. 4- نظام ظرفیت کشتن مردم را ندارد. اگر این ها با کودتا روی کار آمده بودند امروز ما را می کشتند ولی این ها با انقلاب مردمی آمده اند و نمی توانند به سوی همین مردم شلیک کنند. کتک خوردن هم ترس ندارد. امروز روزی سرنوشت ساز است. به همۀ دوستان و آشنایان و فامیل و همکاران و هم کلاسی ها بگویید که بیایند. یک سرهنگ بازنشستۀ لشکر ... زرهی شنبه 30 خرداد 1388

Unknown گفت...

با سلام

برای مردم خیابان های لبریز ایران

سبز و سرخ

بد ، بد است و
بدترش تکرار بد
باز
سبزه ها را
می زنند
اینجا لگد!
چون درخت
از خانه ی سبز صفاء
باش با ما
ای عزیز با وفا.
باش تا با هم
شکوفاتر شویم
آن مبادا!
که به چوب زور و زر
پَرپَر شویم.
باش تا با هم
بمانیم
دست به دست
گر که افتادیم
برخیزیم باز
در میان این همه سر ها
ما هم سر شویم
شعر گردیم
شور گردیم
شعله در دفتر شویم
در شب تاریک تاریخ زمین
با روشنای جان خود
در دل ِ هر کوچه و کوی و کمر
اختر شویم
گوهر و الماس باشیم
دُر گشته
آشنای نور گشته
خانه ی تاریک خود را
دَر شویم
پس مباد!
بیهوده ما پَرپَر شویم
آ که تا با هم
یکی دریا شده
اوج گیریم ، اوج گیریم
کفتر آزادگی را پر شویم
...................

لیثی حبیبی - م. تلنگر

ناشناس گفت...

عجب هكايتي دارد اين خرداد ماه٠ ٣٠ خرداد ١٣٦٠ و اولين قتل عام در ميدان فردوسي(اگر كسي به خاطر دارد ان روزگار را) و دوباره امسال و ٣٠ خرداد٠ عجب هكايتي دارد اين خرداد ماه در مملكت گل و بلبل٠

ناشناس گفت...

چه عجب بالاخره ترسوها به ما تحت مبارک اندکی فشار آوردند و بر ملت منت گذاشتند و دو خط ( هر چند بی ربط ) قلم رنجه کردند ... به راستی که در تاریخ ایران نه از ملا جنایتکار تر و نه از توده ای و اکثریتی ترسو تر و بی همه چیز تر نداریم

سیمین آقایی گفت...

آقای ناشناس:
اینکه شما با سازمان اکثریت مخالفید، نظر شماست ولی کسی نیست که نداند در جنبش کنونی، اتخاد جمهوریخواهان و اکثریت نیروهایی بودند که فعالترین نیروی شرکت کننده در این جنبش بین نیروهای خارج از حکومت بوده اند. و اقای فتاپور از همان قبل از انتخابات بر شکل گیری این جنبش و ضرورت شرکت فعال در آن تاکید نموده و بر اساس نوشته ها و مصاحبه هایش و بعنوان مسئول اتحاد جمهوریخواهان یکی از فعالتری نیروها بودند. شما اگر مخالف اکثریت و حزب توده هستید اقلا در جایی ایراد بگیرید که خواننده ها به شما نخندند

Unknown گفت...

جناب ناشناس شجاع

از ادبیات شما معلوم است از کدام قبیله اید.

راستی چرا شجاعان پشت بی هویتی قایم میشند؟

Unknown گفت...

واژه دیگر یک تفنگ است ، واژه دیگر واژه نیست ، هموطن ، شلیک کن!

پیچ تاریخ و پیچیدگی مبارزه

الله و اکبر
دیگر
فقط
الله و اکبر نیست
او
که این سخن نداند
کیست؟

هموطن!
واژه
اینک
توپ و تانک است.
شعله و شمشیر
بانگ است.

در دل تاریک شب ها
شعله را پرواز ده
شمشیر برکش
شلیک کن
شلیک کن
شلیک کن
.........
طلوع
صبح
دختر فردا
دارد
پرنیان خوشش را
با ابریشم بانگ تو
می بافد

هموطن!
در دل تاریک شب ها
شعله را پرواز ده
شمشیر برکش
شلیک کن
شلیک کن
شلیک کن
.........

واژه
دیگر
واژه نیست
هموطن
شلیک کن!