دوست عزیزم سعید شروینی چند روز قبل عکسی را که مشاهده میکنید و همسر بشار اسد رییس جمهور سوریه را در کنار خانم اردوغان همسر نخست وزیر ترکیه نشان میدهد ارسال کرد و در کنار آن نوشته بود "آیا تفاوت چهرهها و لباسها رابطهی مستقیمی با پیشرفت دمکراسی و تجدد در کشورهای یادشده هم دارد؟"
من در رابطه با مطلب او چند خطی نوشتم که ملاحظه میکنید
سعید عزیزدر مطلبی که شما همراه با عکس همسر بشار اسد و اردوغان ارسال کردید، سوالی را مطرح نمودید که "آیا تفاوت چهره ها و لباس رابطهای با دمکراسی و تجدد دارد"
طبیعتا طرح این سوال همراه با این دو عکس اگر یک کلمه الزاما هم به سوال اضافه شود، هیچ چارهای جز پاسخ منفی باقی نمیگذارد.
به نظر من طرح اینگونه این سوال، مسالهای بسیار بغرنج را بیش از حد ساده میکند. مساله بغرنجتری که در برابر ما نیروهای سکولار قرار گرفته و هریک از ما قطعا در مراحل مختلف با آن کلنجا ر رفتهایم، اینست که نقش دین در حیات سیاسی و حاکمیت در سی چهل اخیر در جهان افزایش یافته و ما نیروهای سکولار با این پدیده چه برخوردی داریم و آنرا چگونه تحلیل میکنیم.
در ترکیه حکومتی که در حد معینی به دخالت دین در سیاست و حکومت معتقد است و خود را یک حزب اسلامی میداند، موفقتر از همه دولتهای سکولار دو دهه اخیر بوده است. هم درجه بالاتری از رشد اقتصادی را در مقایسه با دولتهای قبلی ممکن کرده؛ هم موفق گردیده که سرمایههای خارجی را به سرمایه گذاری در ترکیه متقاعد کند، هم در قبال کردها موضعی معتدلتر از سایرین اتخاذ کرده و هم در سیاست خارجی در مقایسه با دولت های قبلی مستقلتر حرکت کرده و هم تعدادی از کشورهای اروپا را به ضرورت پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا متقاعد ساخته و اگرچه این امر عملی نشده ولی حداقل روابط نزدیک با این اتحادیه مورد پذیرش قرار گرفته.
آیا پذیرش حد معینی از دخالت دین در حکومت در عملکرد این دولت نقشی منفی ایفا کرده و اگر چنین است این نقش چگونه بوده.
بحث فقط به ترکیه محدود نیست. ما در بخش مهمی از کشورهای اسلامی شاهد تقویت نقش دین در سیاست ورزی و حاکمیت هستیم. چه کشورهایی که نیروهایی که خود را رسما اسلامی مینامند (معتدل یا بنیاد گرا) قدرت را در دست دارند و چه کشورهایی که دولت های سکولار حاکم مجبورند به بخشی از خواسته های آنان برای حفظ تعادل در کشور تسلیم شوند.
در شکل افراطی آن ناسیونالیسم عربی (بعثیسم و ناصریسم) جای خود را به بنیادگرایان مذهبی سپرده. حماس جایگزین الفتح میشود و در شکل معتدل آن، احزابی که خود را اسلامی مینامند در ترکیه و مالزی حکومت میکنند و موفق هم هستند.
ولی این بحث تنها شامل مسلمانان نیست. در آن سوی خط در اسراییل گلدامایر مشهور به دمکرات و سکولار جای خود را بیک دوجین سیاستمدارانی میسپارد که ترجیح میدهند خود را یهودی معرفی کنند و اگر افراطیون آنان حکومت را در دست نداشته باشند؛ قادرند دولتهای حاکم را برای عمل به خواستههایشان تحت فشار قرار دهند.
در کشورهای اروپای شرقی پس از سقوط دولت های سکولار کمونیست نقش دین و کلیسا درسیاستگذاری در برخی از این کشورها غیرقابل انکار است.
و از همه مهمتر در ایالات متحده آمریکا 40 سال پیش کندی و نیکسون و آیزنهاور ضرورتی نمیدیدند که بر مومن بودن خود و رابطه شان با کلیسا تاکید کنند و امروز اوباما و مککین و جرج بوش هر یک مجبورند برای پیروزی، در این عرصه خود را برتر از دیگران نشان دهند. و طبیعی است که در یک کشور دمکراتیک این تاکیدات نتایج عملی در سیاستگذاری فردا دارد.
آمریکایی ها در مقایسه با اروپاییها همواره مذهبیتر بودهاند و امروز هم سکولاریسم در ساختار این کشور در حدی ریشه دار هست که در معرض تهدید نباشد ولی آیا تقویت نقش دین در سیاست و مبارزات انتخاباتی در آمریکا واقعی است و این پدیده در پیشرفتهترین کشور صنعتی جهان چگونه قابل توضیح است و چه تاثیراتی در حیات سیاسی اجتماعی این کشور برجای مینهد
هر چند ما در کشور خود با یک حکومت بنیادگرا مواجهیم و مباحث مطرح شده در تصمیم گیریهای سیاسی وعملی ما تاثیر بلاواسطه و مستقیم ندارد ولی من معتقد نیستم در گیر شدن با آنان تنها وظیفه دانشگاهیان است و هیچ رابطهای با سیاست ورزی ما ندارد. اگر ما بپذیریم که امروز یکی از ارکان فعالیت سیاسی، گفتمان سازی است، در آنصورت نیروهای سکولار در این عرصه فقط با بنیادگرایان افراطی مواجه نیستند و دیالوگ با همه آنانی که بنوعی نقش دین را در حکومت میپذیرند ضرور خواهد بود.
من چند سال پیش در برخورد با آقای جلایی پور و در دفاع از تحکیم وحدت نوشتم که تاکید بر هویت اسلامی تشکلهای دانشجویی (و کارگری و ..) با شعار ایران برای همه ایرانیان تناقض دارد و سعی کردم آنرا مدلل کنم. این ایده تنها به آقای جلایی پور محدود نیست. در ایران کم نیستند جریانهایی که معتقد به شکل گیری احزاب اسلامی هستند و به همین دلیل جریانهایی مثل جبهه ملی و اتحاد جمهوریخواهان و فعالیت مسلمانان در این جریانها را رد میکنند خواه آنهایی که تصور میکنند احزاب اسلامی امکانات بیشتری برای استقرار سکولاریسم دارند و پراگماتیسم عامل عمده این تصمیم آنانست و یا کسانیکه برای این نظر خود پشتوانه تئوریک عرضه میکنند. دیالوگ نیروهای سکولار با چنین جریانهایی جزیی از گفتمان سازی است و در چنین دیالوگی نمیتوان با میاحث طرح شده ارتباط برقرار نکرد.
همچنین نیروهای سکولار باید برداشتشان را از سکولاریسم توضیح دهند. آیا تعاریف حداقلی از سکولاریسم را آنگونه که مثلا آقای نیکفر ارائه میدهد و سکولاریسم ایرانی را معادل رفع تبعیض میداند می پذیرند یا تعاریف حداکثری را تایید میکنند که مثلا میتوان از ایده های آقای آجودانی استخراج کرد. در اینجا هم نمیتوان به مجموعه تحولات جهان بی تفاوت بود.
به نظر من مجموعه نیروهای سکولار کشور، تا بامروز تمایل کمی به درگیر شدن با این مباحث نشان داده اند.
اگر هدف از این عکس و سوال طرح شده تلنگری بود برای توجه به مباحث جدی که باید با آن درگیر شد، این تلنگر مثبت است و در غیر اینصورت آن عکس و سوالی که شما در آن رابطه طرح کردید موضوع را بیش از حد ساده میکند
مهدی فتاپور
۱ نظر:
مهدی عزيز با سلام و خسته نباشی. من پس از مدت کوتاهی وقفه دوباره سری به "نگاه" انداختم. من در اين بحث کاملا با تو موافق هستم. برای من بويژه برخورد مردم عادی روسيه با مسئله مذهب خيبی جالب است و به ميزان زيادی برخورد بخش مدرن مردم کشور هند را تدائی می کند.ضمن همگامی با دنيای مدرن، نه تعصبات بلکه سنن و آداب و رسوم مذهبی خود را نيز احترام گذاشته و ادا می کنند. البته فرق روس ها و هنی ها در آن است کهبر خلاف روس ها، هندی ها هيچ گاه در رابطه با اعتقادات مذهبی شان مورد سرکوب دولتی، آنچه که در سال های حکومت شوروی پيش رفت، قرار نداشتند. شاد باشی. سيامک
ارسال یک نظر